بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173)فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (175)
"اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم براى شما اجتماع كردهاند; از آنها بترسيد!» اما اين سخن، بر ايمانشان افزود; و گفتند: «خدا ما را كافى است; و او بهترين حامى ماست.» (173) به همين جهت، آنها (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند; در حالى كه هيچ ناراحتى به آنان نرسيد; و از رضاى خدا، پيروى كردند; و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است. (174) اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بىاساس،) مىترساند. از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد! (175)"
سلام بر حزب الله، درود بر شجاعان عرصه ظهور! چهارشنبه نشان دادیم که هر چقدر هم زیاد باشند، باز هم نمی توانند ما را ساکت کنند. نشان دادیم اگر استادیوم پر از هوادار هم باشد، در بالای سرمان به تعداد ده برابر آنان ملک جمع شده! و باز هم نشان دادیم که "کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله". درود بر شما که چهارشنبه جور هفتاد و پنج ملیون ایرانی را کشیدید تا در محشر در برابر خدا روسیاه نباشند. مردم بی خیالی که به فکر سرگرمی خویشند. مردمی که کشته شدن شیعیان را به چند ملیون جریمه نقدی ترجیح می دهند، و مردمی که به فکر برد "استقلال" هستند. مردمی که آمده بودند تا فحش دهند و چه دیواری کوتاه تر از شما؟
و "خسته نباشید"ی به برادران سبز پوش با کلاه شیشه ای! بردارید این کلاهها را! ما باتوم نداریم. ما آنقدر خوار نشدیم که با باتوم بر سر مامورین نظام بزنیم! ما این باتوم ها را بر سر ضد ولایت می زنیم. ما چماق نداشتیم. بسیجی در استادیوم چماق نمی آورد. چماق ما شعار ماست. پرچم سرخ ماست. فریاد یا زهراییست که در میان فریاد فحش انسانهای پست بی غیرت در صدا و سیما سانسور می شود. مشتی! اون کلاه ما رو جدا می کنه از تو. کلاهو بردار ای برادر. اگر قرار باشد چیزی به سرت بخورد ساندویچ آبی های سبز است! این پرچمی که می بینی پرچم دفاع از مولایمان است. ببرش بالا تا نسیم عشق بقیه الله بر آن بوزد تا "لیغیظ بهم الکفار"!حقق شود! البته از غیر کفار هم کسانی هستند که خشم بگیرند، منافقین را می گویم! آقایونی که به جای اینکه بلیط فروشی رو درست کنند، به یک عده نوچه پول می دن تا بیان و جلو دانشجوها خودشون رو لخت کنند. بیان و هرچی فحش رکیکه به بچه ها بدن. همون لیدر هایی که قراره فرهنگ رو تو سکوها پخش کنند، الان کارشون رو درست انجام دادند. باید افتخار کرد به همچین لیدرهایی که رسالتشون رو انجام دادند. دست مریزاد به آقایونی که برای فوتبال به هیچ دردی نمی خورند و حالا که تیمشون به یه دردی خورده، فورا می گن سیاست از فوتبال جداست. آقای فوتبالی(؟!!) دست مریزاد! تو که از جانب سیاست اومدی اینجا! آقای فوتبالی دست مریزاد! امام عصر رو روسفید کردی، البته اگر اعتقادی داری... آقای فوتبالی، تو ببازنده شدی! حتی اگر هم یک عکس از ما منتشر می شد، باز تو بازنده بودی و اینو با شخصیت لیدرات خیلی خوب نشون دادی. آخه حاجی فوتبالی، اون جریمه ای که براتون تعیین می شد که از جیب نمی دادی و یا شاید... شاید از "تو جیبی"ات کم می شد؟ همون تو جیبی هایی که باید صرف بلیط فروشی بشه؟ صرف قوی کردن آکادمی بشه و ...؟ اونوقت می شه صرف شکم عزیز!!! اونوقت باید این پولها رو بدی به "دلال"هایت تا بازیکنایی رو بیاری که انقدر احمقند که با بازیکن سعودی لباسشون رو عوض می کنند.
و "خسته نباشید" دیگری به آقایونی که "کار" داشتند یا اینکه "می زنند!! ما نمی آییم!"! داشی ها، نبینم روزی رو که داری از دست باتوم زنها فرار می کنی!!! این آزمایشی بود که مردود شدید!! شیعیان را می کشند، آن وقت از باتوم می ترسید؟ فکر کردید که همین که بگید "جان من و سید علی" کافیست؟ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (3)"آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟! (2) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مىكنيم); بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مىگويند و كسانى كه دروغ مىگويند تحقق يابد! (3)"
از چی ترسیدید؟ باتوم؟ یعنی اون خس و خاشاکایی که می اومدن تو خیابونا از شما شجاع ترند؟ شما را چه می شود اگر به ایران حمله کنند؟ کار داشتید؟ مگه برادراتون کار نداشتن؟ چه کاری با اهمیت تر از دستور خدا؟ همین را می خواستید؟ اینکه یک مشت آدم لات بیایند و به برادراتون فحش بدن؟
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (11) بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْماً بُوراً (12)
و بهانه تان از اعراب هم بدتر است. اصلا با وجود شماها چرا صاحبمان باید بیاید. نیاید بهتر است. حداقل می اومدی استقلال رو تشویق می کردی تا باتوم نخوری!!! حداقل می اومدی ورزشگاه را پر می کردی تا اون بی غیرتان شاد می شدند. و من یقین پیدا کردم که مهدی غریب است. غریب تر از یک بازیکن فوتبال، غریب تر از مدیر فوتبالی(؟!!)، غریبتر از یک لیدر لات! استقلال دو گل زد یکی گل فاطمه زهرا(س) و دیگری گل مهدی (عج) اما هیچگاه نمی تواند باغ را نابود کند، دوباره این گلها می روید و ما این دفعه نمی گذاریم که "پروتکل شماره سیزده" یهود به آنها نزدیک شود.
دیگر پایان شب نزدیک است. ماه پرچم را به خورشید می دهد تا از افق وارد شود... اما همه به سمت غرب می دوند! غرب... خورشید از همانجا غروب کرده بود، اما طلوع از آنجا نیست! آنجا نشان از آمدن شب دارد... آمدن غم و اندوه... و هرکه هوای شب دارد پس به سمت غرب رود! اندوه باد بر دلش تا قیام قیامت. و ما در این سرزمین همراه ماه می مانیم تا خورشید بیاید. و زود است که بیاید!
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
به امید ظهور
بسم الله الرحمن الرحیم
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسوْف يَأْتى اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبهُمْ وَ يحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلى الْكَفِرِينَ يجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لا يخَافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(54)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مىدهد و خدا گشايشگر داناست
نزدیک به ساعت چهار بعد از ظهر بود که سوار شدیم. مینیبوسی ساده، از همونایی که زمان جنگ "بسیجی ها" را به سمت درهای بهشت می برد، اکنون داشت "سیاسی"ها را به سمت میدان انفاق سوق می داد. اکثر بچه ها سیاه بر تن داشتند. اینک فاطمیه است و بچه ها هم از بحرین ناراحتند...
از مینیبوس پیاده شدیم، در شرقی بود. کم کم به سمت ورزشگاه حرکت کردیم. چه صحنه ای بود. از دور بنایی را می دیدیم که قرار است در آن به صورت "آزاد" فریادهای ایران ایران را با الله اکبر و یا زهرا درهم آمیزیم. همین طور که به ورزشگاه نزدیک می شدیم، جمعیت بیشتر و بیشتر می شد. اما اکثرا آمده بودند برای "پرسپولیس"... به باجه های بلیط فروشی رسیدیم. بلیط ها را گرفتیم و از آن عبور کردیم. آن طرف گیت اما اوضاع فرق داشت... این تکه های پاره شده پرچم بحرین چیست بر روی زمین؟ چه گونه کسی که پرچم بحرین را برای ورزشگاه آورده اینجا آن را رها کرده؟
در جمع ما کسانی بودند که اولین بارشان بود به استادیوم می آمدند. اما آنهایی که آمده بودند می دانستند که خیلی بیشتر از حد معمول ما را می گردند. حتی درون کفش و زیر کمربند. از بازرسی نیز عبور کردیم اما با گرفتن نصف پرچم هایمان. حالا دیگر باید وارد ورزشگاه می شدیم. درون ورزشگاه اما بر خلاف معمول تعداد کمی برای "پرسپولیس" آمده بودند. همگی رفتیم و در جایی از سکوها نشستیم. نکته عجیب حضور بیش از حد نیروهای انتظامی در اطراف ما بود. هر از چند گاهی پرچمی را که از بازرسی عبور کرده بود بیرون می آوردیم و یک آدم عصبانی می آمد و با خشونت از دست ما می کشید. کم کم داشت حوصله مان سر می رفت. منتظر بودیم تا اتفاقی بیافتد. ناگهان لیدر شعار یازهرا داد. همگی با هم این شعار را شروع کردیم. سپس گل...! همگی بلند شدیم و شروع کردیم:"مرگ بر آل سعود!" اما ناگهان همون آقا عصبانیه سرو کلش پیدا شد و یکی از بچه ها را نشون کرد اومد که بگیردش. "ولش کن! ولش کن!". این دفعه با منت از خونش گذشت تا ببینیم دفعه بعد چی می شه! گل دوم را زدند، دوباره مرگ بر...! این بار دیگه اون عصبانیه با سه نفر دیگر آمد و بزور یکی رو برد. و همین طور "بازی" ادامه پیدا می کرد. هر بار یکی دیگر را نشان می کردند و می گرفتند. "ولش کن!" هم دیگر فایده ای نداشت.
در اون طرف ورزشگاه اوضاع وخیم تر بود. سینه می زدند. شعارها تند تر بود و توسط زنجیره نیرو انتظامی محاصره شده بودند. چه خوب می شد ما هم به آنها ملحق می شدیم... . هواداران هم تا اینجا با ما بودند. هم ما شعاراشون رو می گفتیم هم اونا با ما همراهی می کردند. اما نیروی انتظامی فداکار و اون آقای عصبانی سعی می کردند شعاری ندهیم. در آن سو ناگهان نیروی انتظامی با باتوم هاشان به سر بچه ها یورش بردند. همگی بلند شدیم و شروع به اعتراض کردیم. اما فایده ای نداشت!
کم کم تعدادمان کم می شد و شعارها هم به مراتب کمتر. در طبقه دوم می شد سه نفر را دید که دارند پرچمی سرخ را باز می کنند. پرچم طویلی بود. پرچم همچنان سرخ بود. باز و باز تر می شد... و ناگهان!"الله اکبر" و "مرگ بر سعودی"! یکدفعه ای چندین مرد سبز پوش آمدند و پرچم را جمع کردند و بچه ها را بردند...
مرد عصبانی به سمت بچه ها آمد. "شعار سیاسی ندهید دیگر!" بهش گفتم:"این نشان مقدس را از جلوی لباست در بیار اونوقت صحبت کن!" گفتش:"هو! می اندازمت بیرونا! تیم کشورتان اومده اینجا، باید اونو تشویق کنین! الان باید به فکر برد تیم باشید! می خواید فوتبال کشور پیشرفت نکنه؟" هیچ چیز نگفتم: یاد یکی از پروتکلهای یهود افتادم:
پروتكل شماره13:
براى آنكه مردم را مشغول كرده باشيم، هر روز مشكلات جديدى براى آنها به وجود آورده تا آنها را از مذاكره در مسائل سياسى باز داريم. هر روزه صفحههاى جرائد و مجلات را از مسابقات فوتبال،بسكتبال، كشتى آزاد و... پر خواهيم كرد تا بدين وسيله مغز ملّت را در تفكّر به اين مسابقات مشغول سازيم. شايد، هيچ كس نداند كه در پشت كلمه )تقدّم، پيشرفت) چه دروغها و فريبهائى خوابيده است، بطور حتم اين كلمه جز در مواردى كه در پيش رویهاى علمى استعمال مىشود، هيچگونه معنى مفيدى ندارد.
با خودم فکر می کردم یعنی این شخص می تونه جز "فسوف یات الله بقوم..." باشد؟ این چه نیروی انتظامی جمهوری "اسلامی" ایران است که بازیچه چند مسابقه بدرد نخور شده؟ آیا پیامبر هنگامی که بر دوش سلمان دست گذاشت و گفت "این و هموطنانش" منظورش این شخص بود. کسی که فوتبال را به دفاع از کشتار شیعیان ترجیح می دهد؟ حاشا!!!! عصبانی ادامه داد:"برید یکجای دیگه عقده هاتون را خالی کنید!" گفتم : "مثل اینکه این شمایید که عقده دارید!" ضربه ای به پشتم زد و گفت:"هو!". چیز دیگری نگفت. مثل اینکه واقعا عقده داشت. شایدم این عقده از اونجا ناشی می شد که 25بهمن پشت سنگراشون لونه کرده بودند و چون لباسشون سبز بود به سبزا می گفتند ما با هم برادریم کاری با شما نداریم و این "سیاسی"ها بودند که جلوی سبزها را گرفتند. با خودم گفتم حتما ما برادرشان نیستیم دیگر، شاید اگر سبز می پوشیدیم برادرشان می شدیم.
کم کم دورمان پر می شد از حلقه های "سبز" پوش! "سیاسی" را می گرفتند، اما طبق معمول کاری به فحش های زیبا در ایم فاطمیه نداشتند. کم کم داشتند به هدفشان می رسیدند! هوادارانی که آنها هم مانند "عصبانی" به فکر بازی بودند شروع کردند علیه ما شعار دادن. بالاخره بچه های سمت مقابل را بردند یک گوشه ای و ما هم رفتیم به سمتشان. در آنجا دیگر هر شعاری علیه آل سعود بود را می گفتیم! این باعث شد مردان "سبز"پوش صبرشان به سر آید و لشگر دیگری آوردند تا ما را بیرون کند. می دویدیم و شعار می دادیم. از ورزشگاه بیرون آمدیم. اکنون آسمان دوباره مثل هر روز در عزای مادر شیعیان و فرزندش سالار شهیدان سرخ شده بود. به سمت نیروی انتظامی:"مرگ بر سعودی" لشگر دیگری از آن طرف به صف در جلویمان ایستاد!"پرسپلیس زلزله! آل سعود قاتله!" موتوری ها هم آمدند و صف بستند. احتمالا اگر شعار دیگری هم می دادیم تانکها و جت ها می آمدند(؟!!). به سمت خارج راه افتادیم "نیروی انتظامی! تشکر!تشکر!" یکی از "سبز"پوشان در حالی که بچه ها را با وحشیگری هل می داد گفت:"خواهش می کنم(؟!!!) برید."ما هم کم کم به سمت مینیبوسها می رفتیم. کم کم از پشت سر بچه ها را بازداشت می کردند. در بیرون ورزشگاه ایستادیم:"پرسپلیس زلزله! آل سعود قاتله!" یکی از بی باتومان جلو آمد:"دست نزنید بچه ها! فاطمیه هستش!" بهش گفتم:"پس فاطمیه هستش؟" جوابی نداد. خودش می دانست اگر این بحث را عملی کند باید رقاصان درون استادیوم را بگیرد نه ما را!
سوار مینیبوس شدیم. اما با تعداد کمتر. یادم افتاد که یکی می گفت:"می دونی وقتی یک گردان بره یک نفر برگرده، یعنی چه شده؟" و حالا کمی می فهمیدم. در این اتوبوس "بسیجی"وار است که می توان این موضوعات را دانست. و دانستم هروقت برای بازی های فوتبال هواداری نیاید آن وقت "فسوف یات الله بقوم..." می شویم!!!
"و اینک، زمان رستن است..."
به امید ظهور
سلام بر لب تشنه حسین... درود بر خاندان محمد... سلام بر مادر شیعیان با درایت و درود بر آن پهلوی شکسته در راه دفاع از ولایت. حال وقت آن است که بر خادان سفیان بشوریم و اساس شیطان را متزلزل کنیم. حال وقت آن است که نشان دهیم حزب خدا بی شمار است. اکنون زمانیست که ندای "اشداء علی الکفار" به آسمان بلند شود! ولایت در جهان سروری کند و شیعه قدرت خود را نشان دهد. اما... فرزندان حضرت "بی بی" را اعدام می کنند. مساجد خدا را خراب می کنند و دوباره... دوباره برای ملعون قربانی می گیرند. باز در جایی شیعه پیدا کردند... باز خون از دندان هاشان می چکد و باز هم با قهقهه ای خون های پاک می ریزند. این چه حال است که داری؟ آیا نماد واقعی شرک را نمی بینی؟ به آل سعود نمی آید که مسجدی را آباد کنند! مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17)(مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خويش گواهى مىدهند! آنها اعمالشان نابود (و بىارزش) شده; و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! ) و اکنون این نوبت توست ای شیعه فاطمی اگر هستی که بگویی هستم:إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)(مساجد خدا را تنها كسى آباد مىكند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زكات را بپردازد، و جز از خدا نترسد; اميد است چنين گروهى از هدايتيافتگان باشند.) و باید کاری کرد. هم اکنون باید مسجدی ساخت! کجا نشسته ای ای مدعی انتقام از در شکنان! این حال تو نیست... تا کی از میثاق الست خود فرار می کنی؟ آیا تو هم اهل کوفه ای؟!!! هرگز!!! حاشا که ایرانی اهل کوفه باشد! حاشا که "مدعی"، "شیعه" نباشد. پس چرا منفعل! آیا فرستادن پیام نمی تواند مساجد را دوباره آباد کند؟ و چه پیامی رساتر از فریاد یا زهرای قدیمی تاریخ... فریاد آزادی انسان از شیطان در "آزادی"... فریاد به تعداد هر شیعه بحرینی! "یا للثارات الحسین" تنها یک شعار نیست! یک صراط است... صراط حق علیه باطل! صراط مستقیم! صراط ابراهیم بیزار! پیام عیسای مبارز و خلاصه قرآن محمد(ص)! سه شنبه روزیست که جهان به حضورتان نیاز دارد. ورزشگاه باید پر شود. بلکه تا دوردست همه سرخ شوید. به تعداد قطره های خون قربانی شیطان سرخ شوید! و آن لحظه است که "اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون" در وجود ما ریشه می دواند و رشد می کند تا به بالای سر برسد تا بدانیم که حزب الله هیچوقت منفعل نیست و تا "لیغیظ بهم الکفار" که اوباما از خشم فریاد بزند. تا شیطان با غرش به پایان مهلتش نگاه کند. و اینک ماه است که به آل سفیان هشدار می دهد.... خورشید می آید و آن لحظه است که همه آنان را نابود می کند و هیچ نمی ماند. جز حزب الله! ای برادر "رافضی" بدان که آنان اکنون شیعه کشی دارند و کمی بعد "شیعه رافضی" می کشند. ای برادر "رافضی" مادر تو قبر ندارد و زود است که بقیع را تخریب کنند. ای برادر "رافضی" تو امام نداری. امامت را همین آل سفیان از تو گرفت و همو تو را گمراه خواهد کرد. ای برادر "رافضی" قسم به خون مادرمان در راه ولایت که سه شنبه تا آخرین قطره خونمان از سرخی "صراط"مان دفاع خواهیم کرد. و ای برادر "رافضی" وقت است که بگسلی... این سلسله هوا بر قلب تو مهر زده... این مدرنیسم به جان تو افتاده! وقت است... وقت است که بپرسی امامت کجاست! وقت است که حسین را بجویی... وقت است تا خون جگر های آل عبا را اکنون به جای ماه و خورشید بخوری! وقت است که برخیزی...!
"هواهای نفسانی را بگسلید..."
به امید ظهور
صفحه قبل 1 صفحه بعد