به نام خالق شهادت
این روزها بروبچ استکبار برای ما شاخ شدن... فکر می کنند دو سه تا آرنولد تو فیلاشون بذارن، در حدی می شن که می تونن آخرین سنگر رو بگیرن... حالا ما هم به عنوان گوشزد به چند نکته اشاره می کنیم:
اولا بازیهایی که سختین شبیه جوکه و کمترین بسیجی، تانکهای آبرامز شما رو تو یک چشم به هم زدن می فرسته رو هوا. البته توی صحنه جنگ واقعی دیگه خبری از ماوس و health point نیست. و با اولین گلوله به جهنم تشریف می برید. اینم بگم که یادتون نره که بر اساس تجربه این مقوله (health point) فقط برای ما تعریف شده، چون به کرات دیده شده که ما با وجود چندین زخم باز هم با ساندیس و کمپوت اومدیم و جمعتون کردیم.
دوما، حالا به فرضم که سایت های موشکی ما رو زدید، دفعه قبل هم که اومدید ما از این چیزا نداشتیم، فقط مواظب باشید دوباره به جای لباس نظامی، با زیرپوش پاتون رو تو خاک ما نذارید. خیلی جالب نیست که مردمتون توی تلویزیون قیافه برادرشون رو ببینند که رنگ پوستش مثل رنگ زیرپوشی که تو تنشه شده... البته اگر پخش کنید، آخه مردم بیچارتون نمی دونن که برادرشون توی عراق و افغانستان خیس کرده...
سوما، حواستون باشه! اون آرنولدی که شما تو "فیلم"تون پخش می کنید، ما در واقعیت داشتیم! هنوز نباید صدای "عو عو"ی سربازان بعثی یادتون رفته باشه که چمران داشت فراریشون می داد. البته ما از آرنولد قویترم هستیم، منتها چون صنعت سینمای ما دست شماست، مجبوریم توی "واقعیت" "فیلم" بازی کنیم. آخه آرنولد که بازوکا داشت، ولی همت که بازوکا نداشت! "فیلم" سرباز رایان ما متوسلیان بود که نه نفربر داشت و نه تانک. البته بگم که ما از نظر جلوه های ویژه از شما سرتریم، فیلم سینمایی "عبور از اروند"(؟!) رو که با حضور خودتون اکران کردیم...
آخرشم این که یه موقع این نکات یادتون نره، اونوقت پشیمون می شید!
البته اگر حمله کنید، شیطان گردن می خورد
به امید ظهور
امروز 19 شهریور است. لرزه های 13 آبان گویی اکنون پس از 32 سال مبارزه، دوباره بر پیکر شیطان می خورد. ضربات محکم میله های فولاد پای سیمانی شیطان را می شکنند. گویی ضربات یکی پس از دیگری بر پیکره تاریخ شیطانی وارد می شود و ستون هایش خرد می شود. انگار این ضربه ها زمان را می شمارند، زمانی که اکنون به آخر رسیده، ساعتی که خواهد آمد و این همان است که شیطان را به قربانگاه می برد...
هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
آری احساس نمی کنند. شیطان بر پشت آنان سوار است و احساس نمی کنند. با هر خونی به آن نزدیک می شوند، ولی احساس نمی کنند. هر نفسی که می کشند به سوی آن می دوند ولی احساس نمی کنند. و تنها کسی که احساس می کند، همانیست که می داند مهلتش پایان می یابد... همانیست که جانش را بر پایه نادانی انسانها برافراشته. همانیست که قسم خورد هیچ کس از فیلترش عبور نکند، و همه با هم به سطل آشغال جهنم پرتاب شوند...
اما اکنون دارد احساس می کند، می بیند که سنت خدا جلو می رود...
امروز 19 شهریور است. خون های 13 آبان گویی اکنون پس از 32 سال مبارزه، دوباره بر دامن بقیه الله می ریزد. گویی هنوز این خونها خشک نشده، 300000 لاله که در دشت "سوف یاتی الله بقوم" روییده اند. و امروز لاله ای دیگر به این مجموعه افزوده شد. امروز دوباره شلمچه و فکه و دهلاویه حماسه آفرید و لاله ای دیگر تقدیم کرد. امروز دوباره شیطان فهمید که یکی دیگر به مقام "صدقوا ما عاهد الله" رسید. و این ضزبه ای دیگر بود بر قلب رجیم... این ضربه کاریتر بود...
کسی که می گفت:" باید عمل کرد، وقت خود را سر این تئوری پردازی ها حروم نکنیم."
سراغ عمل رفت...
و شیطان از همین عمل می ترسید... خیالش بود که ما احساس نمی کنیم... احساس نمی کنیم که قرآن چه گفته... اینبار او غافل بود! غافل از مردانی که به عشق خورشید، دور ماه جمع شده اند. مردان عمل! و این ماه گفته بود که هنوز هم می شود لاله شد، فقط عمل می خواهد. هنوز هم می شود در دامن خورشید جان داد... هنوز هم می شود به کاروان شلمچه پیوست و هنوز هم می شود مرد عمل بود.
گفتیم بیا بریم مشهد، گفت نمیام! باید برم جنوب برای راوی...
بدنبال خدمت به این کربلاییان بود، به دنبال بستن عهدی نو بود، راهی جدید که مردان عمل همیشه پیدا می کنند.
و او این راه را پیدا کرد... و بالهایش در میان خورشید به پرواز در آمد...
ختم صلوات و فاتحه برای بسیجی شهید، علی جنیدی
جنگ، جنگ اراده هاست
به امید ظهور
هنوز در یاد داریم روزهایی که مسیحیان را به جان مسلمانان انداختید. چه لذتی بردید از گرفتن قربانی! آن روزها هرگز فکر نمی کردید تا دوباره به دوران خیبر باز گردید! اما "خیبر" ما "خیبری"تان کرد. ما از نسل یاران علی هستیم. ما همانایی بودیم که همراه علی درب خیبر را شکستیم و اکنون همراه سید علی درب قدس را می شکنیم. و آنگاه زمان نابودی سرورتان، به دست مولایمان می شود. آن هنگام که دلار را چاپ می کردید هیچ فکر نمی کردید مردمی می آیند که این کاغذ را زیر پایشان می فشرند. مردمی می آیند که هرچه کاغذ به یارانت بدهی، تو را به عقب می رانند. مردمی از جنس دشت نینوا... مردمی که دنیا را از فریبتان آگاه کردند. هنوز هم نوکر دارید، اما به زودی به درون قلعه ها می روید. ما منتظریم تا جمع شوید، و این دفعه دوم شماست که سرگردان می شوید... و دیگر قدرتی ندارید.
...و چه روزهایی گذراندیم! دیدنی بود! آنگاه که صدایمان را می شنیدید:"مرگبر شاه" می شنیدید:"مرگبر بنی صدر" و می شنیدید:"مرگبر فتنه گر" دیدنی بود آن لحظه که مردانی بی ادعا با کل دنیایتان می جنگیدند و شما حیران بودید از رویش دانه و تبدیل شدن آن به دانه! حیران بودید از عبور "وحشی"ها از میانه امواج "خداساز" دریای اروند رود! دیدنی بود آنگاه که گرد و خاکی برپا شد و "اصحاب فیل"تان را در طبس به زمین کوبید. و چه حیران بودید آنگاه که جهانیان به اسلام می گرویدند. دیدنی بود! هنگامی که مرکابا را چند بسیجی ساده منفجر می کردند. هنگامی که بمب های فسفری نتوانستند موشکهای حلبی را متوقف کنند. در تمامی این صحنه ها حیران بودید. و این تنها قرآن ما بود که می گفت:
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ
به شما نیامده که حجوم کنید. همون استراتژی خیبر بهتر است. دیگر زمان آن است که برگردید به قلعه هایتان، همان کاری که می کردید. قرآنمان را باور نکردید و حجوم کردید. و این قرآن ما بود که می گفت: لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ و اندیشه نکردید و دوباره پایتان را از گلیمتان فراتر گذاشتید.حالا که یارانتان از شما جدا می شوند بهتر است در همان قلعه های قدیمی بخزید تا ما با سید علی حرکت کنیم.
"اللهم و سر نبیک محمدا صلی الله علیه و اله برویته"
به امید ظهور
آفتاب ظهر در همه جای دشت نفوذ کرده. تابش های بی امان آفتاب روی دوش مردان سنگینی می کند. اما در این میان، جایی هست که مردانش "تحمل" را به "سایبان" سپرده اند. یکی از همان مردان فریادی می آورد. مردی با اسبی حنایی، با اقتداری بزرگ جلو می آید. از دور مشخص است که مرد، در زیر آفتاب سخن می گوید... در زیر آفتاب... این همان آفتابیست که مولایش غروب سرخ غم انگیزش را ندید... و چه غروبی بود آن روز! غروب معنویت... غروب "لیال عشر"! و آغاز "والیل اذا یسر"...
مرد به سمت لشگر بر می گردد، چیزی را فریاد می کند. چرا اکنون از اسب پیاده می شوند؟ مگر ابو عمره تا به حال در کارزار پیاده بوده است؟ سیلی از کلاه نمدیان به راه می افتد، و هرچه بیشتر جاری می شود، سیل اشک آفتاب گویی بیشتر می شود. ضربات به جایی رسیده که دیگر نمی توان سخنان مرد را شنید. تنها این صدا در دشت می پیچد:
"امروز ثابت می کنیم بیعت ایرانی با مختار بیعت ایمانیست!"
اما در آن سو اضطرابیست به جوشش زم زم! اما دیگر طاقت نمی آرند، هرچی باشد از زیر سایبان صادر شده! باید کنکاش کرد که چیست... به سمت "سایبان" می رود... "این تصمیم یک سوءظن بچگانه بود، من هم نگران شدم" اما دیگر دیر است! زخم های تبر، شمشیر کیان را پایه سرش کرده... و این شیطان است که همراه ابن اشعث می خندد... و گویا این تیرها نوازنده هایی هستند که سمفونی کیسان را کامل می کنند، و "شاه بیعت ایمانی" در میان "تباه ملت ایرانی" زانو می زند. و این نیزه های کینه همان سایبانند که بر میانه شکم کسانی می آید که تنها گناهشان اینست که از نسل سپاه ملعون قادسیه اند. و چه فریادی می زنند، گویی این همان نیزه جاهلیت است که بر شکم سمیه فرود می آید... اکنون است که بین مکه و بصره فاصله ای نیست. جاهلیت برگشته...
"ای برادر چه کردی با خودت؟" "یادته مالک اشتر توی صفین چی کار کرد؟" و یک فریاد کیان به وسعت تاریخ جاهلیت.
***
اکنون نیز آفتاب رسانه ها بر سر و روی ما می کوبد. اما در این بین مردمانی هستند که زیر سایبانند، و کینه ای دیرین دارند... امروز محمود، همان کیسان است. و این کیسان پس از جنگ هشت روزه به فکر" فرماندهی دوباره لشگر" است. و این اصحاب سایه اند که می خواهند نیت کیسان را خالص کنند!اکنون دوباره ملت ایران که زیر آفتابند باید پیاده شوند و به میدان "ابن اشعث" بروند! مختار ما بدون کیان چه کند؟ کیان می رود و می میرد تا کینه دوستان تسکین یابد... و این سنت تاریخ است، شمر کش ها همیشه باید نیتشان را اثبات کنند و در پایان برای اصحاب سایه، موسوی و خاتمی و کروبی حق جو می ماند! کسی که تا دیروز شمرها کشته، به جرم مشایی حرمله باید نابود شود. و این مختار ماست که مظلومانه به فداکاری احمدی نژاد می نگرد... و این سنت تاریخ است... و چه خودشان را مبرا از گناه می دانند که ما راپیاده می کنند. و باز هم این سنت تاریخ است... "آن طرف میدان" باید زمانی برسد که از کار رجایی در و بهشتی و دیالمه و مالک اشتر صحبت می کنیم... چگونه قرار است در چشمان مولایمان نگاه کنیم، آیا این جاهلیت ثانوی نیست؟ آری... این جاهلیت ثانویست که روی فرمان ولی حرف بزنیم. آری... این جاهلیت ثانویست که خون شهدا را نادیده بگیریم. و در پشت فریاد "حق خواهی"، فریاد کیان را در دشتهای عالم طنین دهیم... و یاران واقعی صفینند که لاله می شوند.
"و اینک زمان پرپر شدن است، اما باد نیامده..."
به امید ظهور
چمنزارهای عالم، اکنون از لاله سیراب شده. جوانه های لاله، دیگر هم قد چمن نیستند. اوج گرفته اند تا آفتاب را حس کنند. بالا رفته اند تا دیده شوند. و اکنون زنبورهای عرش از شهدشان می نوشند. اکنون است که زنبورها دانستند که "انی اعلم ما لا تعلمون". اکنون است که زنبورها می دانند که لاله ها در زمین فساد نخواهند کرد. و یکبار دیگر دیدند که لاله اسرار بازگفت... و مگس های این چمنزار نگرانند. هنگام نابودیست!
آهای! با تو هستم! ای شیطان بدبخت! ای حسودِ عنود! ای که همه غرب از نطفه تو بیرون آمده. ذوالفقار به گردنت چسبیده! اکنون در "شهد لاله" ها غرق می شوی. فریاد های "شهادت لا اله الا الله" گوشت را کر می کنند. و تو از همان اول بدبخت بودی! مستکبری خوار... من همان انسان لجنی هستم! مگر تو از آتش نیستی؟ حال چه شده که مرا می خوانی؟ "التماس"م می کنی که بیا سمت من. " ...ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي..." و این خواری از جانب حزب الله بر توست تا وقت معلوم. پنداشته بودی که عبادالله مخلصین اندکند؟ اکنون که در فریادهای الله اکبر به رعشه می افتی دیگر فایده ندارد. اکنون که وعده خدا نزدیک است... اکنون که "هدی" می آید. و اکنون که حزبت جهنم را پر می کنید.
هان ای کفار! قبلا هم به شما هشدار داده بودم!"لکم دینکم و لی دین"! مگر فریاد برائت ابراهیم در گوشتان طنین نیافکند؟ هشدار داده بودیم. اگر به دین ما کاری داشته باشید سر و کارتان با ماست. مگر فریادهای یا زهرا در شب فتح فاو نشنیدید.؟ مگر فریادهای الله اکبرمان در پایان هشت ماه ماهواره هایتان را گیج نکرد؟ مگر فریاد یا للثارات الحسین نبود که گردن بت های کربلا را شکست؟ مگر نشنیدید فریاد اتحاد ما را؟ و اکنون اگر به سمت فرهنگمان یورش می برید، این ماییم که فرهنگتان را به توبره می کشیم. و بدانید زود است که فریاد اروپایتان به شما پوزخندی بزند و پرچم دین باز هم در آندلس به احتزاز در آید.
سلام بر غالبون! اکنون دوران ماست که به خط بزنیم. حمله به خطوط قرمز شیطان... حمله به بتهای اومانیسم... حمله به بت "افرایت من اتخذ الهه هواه...". اکنون دور ماست تا بار دیگر ابراهیم را به مردم نشان دهیم:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27)
و اکنون زمان آنست که برائت جوییم. فریاد بیزاری از نفس و کینه... فریاد بیزاری از شکم و جان. همانند ابراهیم در کوچه های دنیا بگردیم و فریاد برائت از کافران را تا عرش خدا برسانیم... از امروز بت ها را می شکنیم تا فردا در آتش فتنه های طلوع نسوزیم. لا اله الا الله برایمان فراتر از یک شعار است. فریاد ابراهیم است. حرکتیست فولادی. اراده ای در مقابل حملات بی محابای استکبار. فریادیست از روی انتقام دشت نینوا. غمیست از ابتدای خلقت. و فریادیست در طلب ادرکنی. و این غم پایان نمی گیرد مگر العجل محقق شود.
"اگر بعد طلوع آفتاب از خواب برخیزیم، نمازمان قضا شده است..."
به امید ظهور
موج های رسانه ای، با ضرباتی سهم گین، بر دیواره کشتی نجات ضربه می زنند. کشتی به شدت تکان می خورد. با هر تکان عده ای به بیرون پرتاب می شوند. عده ای که خود را آماده طوفان نکرده بودند... دوران غم بار بدون خورشید... اما در این شب بی ستاره، وظیفه ناخدا فقط نجات کشتی است. "ناخدا" خدا نیست که از پرت شدن افراد جلوگیری کند، اما خدا او را حفظ می کند، تا اینکه به جزیره آفتاب برسند. آنجاست که دوباره می توانند رنگ آفتاب را ببینند... اما حالا ناخدا باید کشتی را حفظ کند. حتی اگر تنهایی برود...
اکنون زمان بصیرت ماست، رسانه ها شروع به آب پاشی کردند. از سکوت ناخدا بیاموزیم. "ناخدا" در کشتی "خدا"ست. نافرمانی از ناخدا امنیت همه را تهدید می کند... و موج ها را پرشورتر... . بیاییم متحد شویم. این "اصحاب سفینه" ما بودیم که می گفتیم "بکشید ما را! بیشتر می شویم!". این همین ما بودیم که "...ما با هم متحد می شویم، تا برکنیم ریشه استبداد...". چه به سر ما آمده؟ چه شده اکنون؟ می خواهید از ما جدا شوید تا برکنید ریشه احمدی نژاد؟ تا برکنید ریشه منتظر؟
برخیزید!!! ای برادران! این همین ما بودیم که مشت هایمان در 22 بهمن بر دهان "باریک" فرود آمد. فریادهای "سجیل"مان بر فیلهای رسانه فرود می آمد. نغمه بصیرتمان در منطقه می پیچید. و واکسن "الله اکبر"مان صادرات شد. آری... این ما بودیم! اشک هایمان، سیل راه می انداخت. مرگ بر امریکایمان لرزه بر اندام می انداخت و رییس جمهورمان در "یو ان" بت ها می انداخت... آری ... این ما بودیم! ولی اکنون نیستیم. پرده کینه بر چشم هایمان کشیده شده و قبح های جامعه دریده شده و بر آرمانهایمان ... شده!!
چرا به اطراف نمی نگرید. اکنون بهترین زمان برای ضربه به غرب است. شرممان باد از شهیدان! مردانی که اگر اکنون بودند بر غرب می تاختند. اکنون بهترین زمان برای مطرح کردن هولوکاست است. بهترین زمان برای وحدت است! شرممان باد از قائم. اکنون که زمانش رسیده کسی نمی ایستد. نمی دانم چه کینه ای دارید که یک مشایی نفوذی اینقدر شما رو سرگردان کرده. برخیز برادر!!! روباه بالاخره از کشتی پرتاب خواهد شد... تو کار بیتری داری! برخیز برادر!!! جریان انحرافی همان تفکر به "مستر بین" است... برخیز برادر!!! قدس و بحرین اکنون به فریاد تو نیاز دارد... برخیز برادر!!! مولای تو تنها سیصد و ده یار دارد... برخیز برادر!!! اسلام اکنون نیاز به اتحاد دارد... برخیز برادر!!! گرگ ها از ماه ما کینه دارند...
برخیز تا شوکت اسلام را به دنیا بازگردانیم... و این بار دیگر برای شیطان دیر است که مکری بریزد!!!
"و الله خیر الماکرین"
به امید ظهور
صبح نزدیک است... صحرا کم کم روشن می شود. ماه به سمت روشنی حرکت می کند. از پشت ابری به پشت ابر دیگر. سکوت تمامی صحرا را فراگرفته. در دوردست، در زیر گرگ و میش افق سایه هایی در حال حرکت دیده می شوند. این سایه ها به سمت ما حرکت می کنند. انگار می خواهند ما را از این بیابان غیر ذی زرع نجات دهند. هیبت این موجودات بزرگ وبزرگتر می شود... همچنان نزدیکتر. حال در نور کم شویی می توان بدن چندین گرگ خاکستری را تشخیص داد. ماه همچنان در پشت ابر است! گرگ ها همچنان به سمت ما می آیند. انگار کاری به ما ندارند. اما چشمانشان حرف دیگری دارد... چشم می گوید: گرگ گرسنه هیچگاه رام نمی شود... می گوید: گرگ، گرگ است! می گوید: گرگ بدون زوزه مگر می شود؟ راست می گوید. علی رغم نزدیکی و سکوت کویر، صدای زوزه ای نمی شنویم. نزدیکتر می شوند. همه شمشیرها را بی غلاف می کنند. آماده اند... آماده برای حمله احتمالی. یکی از گرگها به سمت جمع می آید. حالا می شود دید... چشم می بیند: گرگ زخمیئ شده و آخر عمرش هست! اکثر بچه ها با آسودگی شمشیرها را پایین می آورند. اما عدهای تردید دارند... ای کاش ماه از پشت ابر بیرون آید تا گرگ های پشتی را ببینیم!
در همین حال ابر از جلوی ماه کنار می رود...اما
اتفاق عجیبی می افتد. تمامی گرگ های زخمی دیده می شوند، اما ناگهان همگی زوزه می کشند. زوزه کینه... زوزه نفرت... فریادی از عجز و کینه... فریادی که بگویند دیگر کمین نمی توانند بنشینند! انگار ماه مسبب زخم هایشان است... انگار ماه مسبب نزدیک شدن خورشید و پایان امپراطوری گرگ هاست... انگار می خواهند ماه را ساقط کنند. اما قدشان نمی رسد. ماه در آسمان است. نا امیدانه به این ور و اون ور می پرند. اما فایده ای ندارد. بچه ها که گرگها را زخمی می بینند با لبخندی به پهنای ماه شمشیرها را غلاف می کنند. اکنون تنها سه شمشیر بی غلاف داریم. گرگ ها می بینند... لبخند مستانه بچه ها در زیر نور مهتاب! ناگهان تمامی گرگها با آخرین توانشان به سمت ما حرکت می کنند...
و اکنون این ما هستیم با سه شمشیر...
***
روز به روز از قدرت غرب کم می شود و این ماییم که آنها را قوی می کنیم! با غلاف کردن!! گوش ندادن به حرف ماه هم حدی دارد دیگر!! مگه آقا نگفته بودن که به ماجرای احمدی نژاد دامن نزنید؟ به خدا سوگند، اگر کمی ولایت سرتون می شد، شایعات و فرافکنی ها تا اینقدر جلو نمی رفت. جریان انحرافی در واقع شمایید!!! شما همان جریان انحرافی هستید که با گفتارهای ناروا، نزدیک بود مشایی رو به فتنه 90 تبدیل کنید. چرا دهانتان به هر حرفی باز می شود؟ چرا هر حرفی را می پذیرید جز حرف ولی؟ شما چه جور ولایت مدارید؟ رهبرتان چه گفت؟ گفت من تا زنده هستم، نمی گذارم جریان انحرافی پیش برود. و شما همون جریان انحرافی هستید!!! جریان کینه از احمدی نژاد... جریان فرافکن ها! رهبر ما آنقدر فرزانه بود که با سکوت، مشایی را نابود کرد و احمدی نژاد را آدم! آنقدر از احمدی نژاد کینه دارید که از میان سخنرانیش دو کلمه را بیرون می کشید و آن وقت او با آقا مشکل داره؟ "دامن نزنید!" اینقدر مبهم بود که هر کی برای خودش یک داستانی می بافت؟ این فتنه، سخت تر از فتنه 88 بود با وجود شما متهومان. آری... احمدی نژاد فقط در کینه و توهم شماست که مخالف ولایت شده! و این کینه مکر مشایی را دو برابر کرد تا ماه ما، سید بزرگوار ما، و رهبر چمران ما، یکه و تنها، در مقابلش بایستد و "هشت روز دفاع مقدس" را رقم بزند. شما رفتارتان مساوی کفار مکه است. کاری کردند که نبی ما تنها با حرف خداوند قبول کرد که دیوانه نیست!! اونم با چندین قسم! ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ (1) مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (2) وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ (3)
پس توبه کنید و کینه هایتان را کنار بگذارید. انصاف بدهید، از ابتدای خلقت تا حال، آیا مسئولی می یابید که اینقدر به کشور خدمت کرده باشد؟ چندتا از ایرادهایی که به دکتر می گرفتند ایراد اساسی بود؟ شما مایع ننگ ملتید. چه بگوییم؟ چه طور سرمان را جلوی صاحبمان بلند کنیم؟ آقای من نیا! اینجا کسی نیست که "دامن نزنید" را بفهمد! مردم ما خودشون رو از امر ولی بالاتر می دونند. آقای من نیا! مردم ما خودشان جریان انحرافی هستند ولی خبر ندارند! آقای من نیا! اینجا احساسات حکم می کند، کینه حرف اول را می زند و نه امر شما!
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (10)
(و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: «به خدا ايمان آوردهايم!» اما هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار مىبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند (و از آن سخت وحشت مىكنند); ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بيايد، مىگويند: «ما هم با شما بوديم(و در اين پيروزى شريكيم)»!! آيا خداوند به آنچه در سينههاى جهانيان است آگاهتر نيست؟! (10))
و این شما بودید که آزار می دیدید از کینه احمدی نژادی! و حالا پیروزی آقا را نمی توانید از آن خود بکنید. درجنگ "هشت روزه"، دو قوا حضور داشت:اولی خود آقا بود! دومی هم گروهی از ما بودند که شماها را ساکت کنند و آتش کینه را در دلهایتان خفه کنند!!!! در زمانی که گرگها به پایان کار رسیدند، این شما بودید که شمشیرها را غلاف کردید، این همین شما بودید که مانع حمله گرگها به ما نشدید. این همین شما بودید که شیطان فریفتتان!!! بار خدایا! شرمنده ایم! از اینکه شیطان بار دیگر کینه را از امر ولی برایمان زیباتر کرد... بار خدایا! شرمنده ایم!از اینکه شیطان بار دیگر توانست به قسم خود عمل کند... بار خدایا! شرمنده ایم! از اینکه عالم تو را تسبیح می کند و این فقط ما انسانهاییم که به جای تسبیح به کینه دل فکر می کنیم.
لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)
نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مىگيرد; و هر كدام در مسير خود شناورند. (40)
خورشید هرلحظه به ما نزدیکتر می شود. این ماه است که باید به سمت خورشید بیاید! ماه را سزاوار نیست که با خورشید در آویزد ، بلکه این ماه است که نور خود را از خورشید می گیرد و این همان ماه است که در پایان شب نور خود را به خورشید پس می دهد تا فقط خورشید را ببینیم. پایان حکومت گرگها نزدیک است! آری... صبح نزدیک است. اما آگاه باشید! اگر گرگها را نکشی آنها تو را می کشند، چون حضرت ماهت آنها را نابود کرده! پس شروع کن! اولین گرگ را بکش! کینه را بکش! گرگ نفست بمیرد، بقیه گرگهای گله هم فرار می کنند.امروز روزیست که سمت شرق مسدود شده و گرگها تو را به مبارزه می طلبند! و بدان هیچگاه خورشید نمی آید، مگر اینکه ستارگان خواص و درخت ملت اسلامی همگی در سجده الهی باشیم. و این همان لحظه ای است که:
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (5) وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ (6)
"صاحبمان آنقدر غریب است که 313 نفر نمی یابی که ظهورش را بخواهند..."
به امید ظهور
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173)فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (175)
"اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم براى شما اجتماع كردهاند; از آنها بترسيد!» اما اين سخن، بر ايمانشان افزود; و گفتند: «خدا ما را كافى است; و او بهترين حامى ماست.» (173) به همين جهت، آنها (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند; در حالى كه هيچ ناراحتى به آنان نرسيد; و از رضاى خدا، پيروى كردند; و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است. (174) اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بىاساس،) مىترساند. از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد! (175)"
سلام بر حزب الله، درود بر شجاعان عرصه ظهور! چهارشنبه نشان دادیم که هر چقدر هم زیاد باشند، باز هم نمی توانند ما را ساکت کنند. نشان دادیم اگر استادیوم پر از هوادار هم باشد، در بالای سرمان به تعداد ده برابر آنان ملک جمع شده! و باز هم نشان دادیم که "کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله". درود بر شما که چهارشنبه جور هفتاد و پنج ملیون ایرانی را کشیدید تا در محشر در برابر خدا روسیاه نباشند. مردم بی خیالی که به فکر سرگرمی خویشند. مردمی که کشته شدن شیعیان را به چند ملیون جریمه نقدی ترجیح می دهند، و مردمی که به فکر برد "استقلال" هستند. مردمی که آمده بودند تا فحش دهند و چه دیواری کوتاه تر از شما؟
و "خسته نباشید"ی به برادران سبز پوش با کلاه شیشه ای! بردارید این کلاهها را! ما باتوم نداریم. ما آنقدر خوار نشدیم که با باتوم بر سر مامورین نظام بزنیم! ما این باتوم ها را بر سر ضد ولایت می زنیم. ما چماق نداشتیم. بسیجی در استادیوم چماق نمی آورد. چماق ما شعار ماست. پرچم سرخ ماست. فریاد یا زهراییست که در میان فریاد فحش انسانهای پست بی غیرت در صدا و سیما سانسور می شود. مشتی! اون کلاه ما رو جدا می کنه از تو. کلاهو بردار ای برادر. اگر قرار باشد چیزی به سرت بخورد ساندویچ آبی های سبز است! این پرچمی که می بینی پرچم دفاع از مولایمان است. ببرش بالا تا نسیم عشق بقیه الله بر آن بوزد تا "لیغیظ بهم الکفار"!حقق شود! البته از غیر کفار هم کسانی هستند که خشم بگیرند، منافقین را می گویم! آقایونی که به جای اینکه بلیط فروشی رو درست کنند، به یک عده نوچه پول می دن تا بیان و جلو دانشجوها خودشون رو لخت کنند. بیان و هرچی فحش رکیکه به بچه ها بدن. همون لیدر هایی که قراره فرهنگ رو تو سکوها پخش کنند، الان کارشون رو درست انجام دادند. باید افتخار کرد به همچین لیدرهایی که رسالتشون رو انجام دادند. دست مریزاد به آقایونی که برای فوتبال به هیچ دردی نمی خورند و حالا که تیمشون به یه دردی خورده، فورا می گن سیاست از فوتبال جداست. آقای فوتبالی(؟!!) دست مریزاد! تو که از جانب سیاست اومدی اینجا! آقای فوتبالی دست مریزاد! امام عصر رو روسفید کردی، البته اگر اعتقادی داری... آقای فوتبالی، تو ببازنده شدی! حتی اگر هم یک عکس از ما منتشر می شد، باز تو بازنده بودی و اینو با شخصیت لیدرات خیلی خوب نشون دادی. آخه حاجی فوتبالی، اون جریمه ای که براتون تعیین می شد که از جیب نمی دادی و یا شاید... شاید از "تو جیبی"ات کم می شد؟ همون تو جیبی هایی که باید صرف بلیط فروشی بشه؟ صرف قوی کردن آکادمی بشه و ...؟ اونوقت می شه صرف شکم عزیز!!! اونوقت باید این پولها رو بدی به "دلال"هایت تا بازیکنایی رو بیاری که انقدر احمقند که با بازیکن سعودی لباسشون رو عوض می کنند.
و "خسته نباشید" دیگری به آقایونی که "کار" داشتند یا اینکه "می زنند!! ما نمی آییم!"! داشی ها، نبینم روزی رو که داری از دست باتوم زنها فرار می کنی!!! این آزمایشی بود که مردود شدید!! شیعیان را می کشند، آن وقت از باتوم می ترسید؟ فکر کردید که همین که بگید "جان من و سید علی" کافیست؟ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (3)"آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟! (2) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مىكنيم); بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مىگويند و كسانى كه دروغ مىگويند تحقق يابد! (3)"
از چی ترسیدید؟ باتوم؟ یعنی اون خس و خاشاکایی که می اومدن تو خیابونا از شما شجاع ترند؟ شما را چه می شود اگر به ایران حمله کنند؟ کار داشتید؟ مگه برادراتون کار نداشتن؟ چه کاری با اهمیت تر از دستور خدا؟ همین را می خواستید؟ اینکه یک مشت آدم لات بیایند و به برادراتون فحش بدن؟
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (11) بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْماً بُوراً (12)
و بهانه تان از اعراب هم بدتر است. اصلا با وجود شماها چرا صاحبمان باید بیاید. نیاید بهتر است. حداقل می اومدی استقلال رو تشویق می کردی تا باتوم نخوری!!! حداقل می اومدی ورزشگاه را پر می کردی تا اون بی غیرتان شاد می شدند. و من یقین پیدا کردم که مهدی غریب است. غریب تر از یک بازیکن فوتبال، غریب تر از مدیر فوتبالی(؟!!)، غریبتر از یک لیدر لات! استقلال دو گل زد یکی گل فاطمه زهرا(س) و دیگری گل مهدی (عج) اما هیچگاه نمی تواند باغ را نابود کند، دوباره این گلها می روید و ما این دفعه نمی گذاریم که "پروتکل شماره سیزده" یهود به آنها نزدیک شود.
دیگر پایان شب نزدیک است. ماه پرچم را به خورشید می دهد تا از افق وارد شود... اما همه به سمت غرب می دوند! غرب... خورشید از همانجا غروب کرده بود، اما طلوع از آنجا نیست! آنجا نشان از آمدن شب دارد... آمدن غم و اندوه... و هرکه هوای شب دارد پس به سمت غرب رود! اندوه باد بر دلش تا قیام قیامت. و ما در این سرزمین همراه ماه می مانیم تا خورشید بیاید. و زود است که بیاید!
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
به امید ظهور
بسم الله الرحمن الرحیم
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسوْف يَأْتى اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبهُمْ وَ يحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلى الْكَفِرِينَ يجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لا يخَافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(54)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مىدهد و خدا گشايشگر داناست
نزدیک به ساعت چهار بعد از ظهر بود که سوار شدیم. مینیبوسی ساده، از همونایی که زمان جنگ "بسیجی ها" را به سمت درهای بهشت می برد، اکنون داشت "سیاسی"ها را به سمت میدان انفاق سوق می داد. اکثر بچه ها سیاه بر تن داشتند. اینک فاطمیه است و بچه ها هم از بحرین ناراحتند...
از مینیبوس پیاده شدیم، در شرقی بود. کم کم به سمت ورزشگاه حرکت کردیم. چه صحنه ای بود. از دور بنایی را می دیدیم که قرار است در آن به صورت "آزاد" فریادهای ایران ایران را با الله اکبر و یا زهرا درهم آمیزیم. همین طور که به ورزشگاه نزدیک می شدیم، جمعیت بیشتر و بیشتر می شد. اما اکثرا آمده بودند برای "پرسپولیس"... به باجه های بلیط فروشی رسیدیم. بلیط ها را گرفتیم و از آن عبور کردیم. آن طرف گیت اما اوضاع فرق داشت... این تکه های پاره شده پرچم بحرین چیست بر روی زمین؟ چه گونه کسی که پرچم بحرین را برای ورزشگاه آورده اینجا آن را رها کرده؟
در جمع ما کسانی بودند که اولین بارشان بود به استادیوم می آمدند. اما آنهایی که آمده بودند می دانستند که خیلی بیشتر از حد معمول ما را می گردند. حتی درون کفش و زیر کمربند. از بازرسی نیز عبور کردیم اما با گرفتن نصف پرچم هایمان. حالا دیگر باید وارد ورزشگاه می شدیم. درون ورزشگاه اما بر خلاف معمول تعداد کمی برای "پرسپولیس" آمده بودند. همگی رفتیم و در جایی از سکوها نشستیم. نکته عجیب حضور بیش از حد نیروهای انتظامی در اطراف ما بود. هر از چند گاهی پرچمی را که از بازرسی عبور کرده بود بیرون می آوردیم و یک آدم عصبانی می آمد و با خشونت از دست ما می کشید. کم کم داشت حوصله مان سر می رفت. منتظر بودیم تا اتفاقی بیافتد. ناگهان لیدر شعار یازهرا داد. همگی با هم این شعار را شروع کردیم. سپس گل...! همگی بلند شدیم و شروع کردیم:"مرگ بر آل سعود!" اما ناگهان همون آقا عصبانیه سرو کلش پیدا شد و یکی از بچه ها را نشون کرد اومد که بگیردش. "ولش کن! ولش کن!". این دفعه با منت از خونش گذشت تا ببینیم دفعه بعد چی می شه! گل دوم را زدند، دوباره مرگ بر...! این بار دیگه اون عصبانیه با سه نفر دیگر آمد و بزور یکی رو برد. و همین طور "بازی" ادامه پیدا می کرد. هر بار یکی دیگر را نشان می کردند و می گرفتند. "ولش کن!" هم دیگر فایده ای نداشت.
در اون طرف ورزشگاه اوضاع وخیم تر بود. سینه می زدند. شعارها تند تر بود و توسط زنجیره نیرو انتظامی محاصره شده بودند. چه خوب می شد ما هم به آنها ملحق می شدیم... . هواداران هم تا اینجا با ما بودند. هم ما شعاراشون رو می گفتیم هم اونا با ما همراهی می کردند. اما نیروی انتظامی فداکار و اون آقای عصبانی سعی می کردند شعاری ندهیم. در آن سو ناگهان نیروی انتظامی با باتوم هاشان به سر بچه ها یورش بردند. همگی بلند شدیم و شروع به اعتراض کردیم. اما فایده ای نداشت!
کم کم تعدادمان کم می شد و شعارها هم به مراتب کمتر. در طبقه دوم می شد سه نفر را دید که دارند پرچمی سرخ را باز می کنند. پرچم طویلی بود. پرچم همچنان سرخ بود. باز و باز تر می شد... و ناگهان!"الله اکبر" و "مرگ بر سعودی"! یکدفعه ای چندین مرد سبز پوش آمدند و پرچم را جمع کردند و بچه ها را بردند...
مرد عصبانی به سمت بچه ها آمد. "شعار سیاسی ندهید دیگر!" بهش گفتم:"این نشان مقدس را از جلوی لباست در بیار اونوقت صحبت کن!" گفتش:"هو! می اندازمت بیرونا! تیم کشورتان اومده اینجا، باید اونو تشویق کنین! الان باید به فکر برد تیم باشید! می خواید فوتبال کشور پیشرفت نکنه؟" هیچ چیز نگفتم: یاد یکی از پروتکلهای یهود افتادم:
پروتكل شماره13:
براى آنكه مردم را مشغول كرده باشيم، هر روز مشكلات جديدى براى آنها به وجود آورده تا آنها را از مذاكره در مسائل سياسى باز داريم. هر روزه صفحههاى جرائد و مجلات را از مسابقات فوتبال،بسكتبال، كشتى آزاد و... پر خواهيم كرد تا بدين وسيله مغز ملّت را در تفكّر به اين مسابقات مشغول سازيم. شايد، هيچ كس نداند كه در پشت كلمه )تقدّم، پيشرفت) چه دروغها و فريبهائى خوابيده است، بطور حتم اين كلمه جز در مواردى كه در پيش رویهاى علمى استعمال مىشود، هيچگونه معنى مفيدى ندارد.
با خودم فکر می کردم یعنی این شخص می تونه جز "فسوف یات الله بقوم..." باشد؟ این چه نیروی انتظامی جمهوری "اسلامی" ایران است که بازیچه چند مسابقه بدرد نخور شده؟ آیا پیامبر هنگامی که بر دوش سلمان دست گذاشت و گفت "این و هموطنانش" منظورش این شخص بود. کسی که فوتبال را به دفاع از کشتار شیعیان ترجیح می دهد؟ حاشا!!!! عصبانی ادامه داد:"برید یکجای دیگه عقده هاتون را خالی کنید!" گفتم : "مثل اینکه این شمایید که عقده دارید!" ضربه ای به پشتم زد و گفت:"هو!". چیز دیگری نگفت. مثل اینکه واقعا عقده داشت. شایدم این عقده از اونجا ناشی می شد که 25بهمن پشت سنگراشون لونه کرده بودند و چون لباسشون سبز بود به سبزا می گفتند ما با هم برادریم کاری با شما نداریم و این "سیاسی"ها بودند که جلوی سبزها را گرفتند. با خودم گفتم حتما ما برادرشان نیستیم دیگر، شاید اگر سبز می پوشیدیم برادرشان می شدیم.
کم کم دورمان پر می شد از حلقه های "سبز" پوش! "سیاسی" را می گرفتند، اما طبق معمول کاری به فحش های زیبا در ایم فاطمیه نداشتند. کم کم داشتند به هدفشان می رسیدند! هوادارانی که آنها هم مانند "عصبانی" به فکر بازی بودند شروع کردند علیه ما شعار دادن. بالاخره بچه های سمت مقابل را بردند یک گوشه ای و ما هم رفتیم به سمتشان. در آنجا دیگر هر شعاری علیه آل سعود بود را می گفتیم! این باعث شد مردان "سبز"پوش صبرشان به سر آید و لشگر دیگری آوردند تا ما را بیرون کند. می دویدیم و شعار می دادیم. از ورزشگاه بیرون آمدیم. اکنون آسمان دوباره مثل هر روز در عزای مادر شیعیان و فرزندش سالار شهیدان سرخ شده بود. به سمت نیروی انتظامی:"مرگ بر سعودی" لشگر دیگری از آن طرف به صف در جلویمان ایستاد!"پرسپلیس زلزله! آل سعود قاتله!" موتوری ها هم آمدند و صف بستند. احتمالا اگر شعار دیگری هم می دادیم تانکها و جت ها می آمدند(؟!!). به سمت خارج راه افتادیم "نیروی انتظامی! تشکر!تشکر!" یکی از "سبز"پوشان در حالی که بچه ها را با وحشیگری هل می داد گفت:"خواهش می کنم(؟!!!) برید."ما هم کم کم به سمت مینیبوسها می رفتیم. کم کم از پشت سر بچه ها را بازداشت می کردند. در بیرون ورزشگاه ایستادیم:"پرسپلیس زلزله! آل سعود قاتله!" یکی از بی باتومان جلو آمد:"دست نزنید بچه ها! فاطمیه هستش!" بهش گفتم:"پس فاطمیه هستش؟" جوابی نداد. خودش می دانست اگر این بحث را عملی کند باید رقاصان درون استادیوم را بگیرد نه ما را!
سوار مینیبوس شدیم. اما با تعداد کمتر. یادم افتاد که یکی می گفت:"می دونی وقتی یک گردان بره یک نفر برگرده، یعنی چه شده؟" و حالا کمی می فهمیدم. در این اتوبوس "بسیجی"وار است که می توان این موضوعات را دانست. و دانستم هروقت برای بازی های فوتبال هواداری نیاید آن وقت "فسوف یات الله بقوم..." می شویم!!!
"و اینک، زمان رستن است..."
به امید ظهور
سلام بر لب تشنه حسین... درود بر خاندان محمد... سلام بر مادر شیعیان با درایت و درود بر آن پهلوی شکسته در راه دفاع از ولایت. حال وقت آن است که بر خادان سفیان بشوریم و اساس شیطان را متزلزل کنیم. حال وقت آن است که نشان دهیم حزب خدا بی شمار است. اکنون زمانیست که ندای "اشداء علی الکفار" به آسمان بلند شود! ولایت در جهان سروری کند و شیعه قدرت خود را نشان دهد. اما... فرزندان حضرت "بی بی" را اعدام می کنند. مساجد خدا را خراب می کنند و دوباره... دوباره برای ملعون قربانی می گیرند. باز در جایی شیعه پیدا کردند... باز خون از دندان هاشان می چکد و باز هم با قهقهه ای خون های پاک می ریزند. این چه حال است که داری؟ آیا نماد واقعی شرک را نمی بینی؟ به آل سعود نمی آید که مسجدی را آباد کنند! مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17)(مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خويش گواهى مىدهند! آنها اعمالشان نابود (و بىارزش) شده; و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! ) و اکنون این نوبت توست ای شیعه فاطمی اگر هستی که بگویی هستم:إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)(مساجد خدا را تنها كسى آباد مىكند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زكات را بپردازد، و جز از خدا نترسد; اميد است چنين گروهى از هدايتيافتگان باشند.) و باید کاری کرد. هم اکنون باید مسجدی ساخت! کجا نشسته ای ای مدعی انتقام از در شکنان! این حال تو نیست... تا کی از میثاق الست خود فرار می کنی؟ آیا تو هم اهل کوفه ای؟!!! هرگز!!! حاشا که ایرانی اهل کوفه باشد! حاشا که "مدعی"، "شیعه" نباشد. پس چرا منفعل! آیا فرستادن پیام نمی تواند مساجد را دوباره آباد کند؟ و چه پیامی رساتر از فریاد یا زهرای قدیمی تاریخ... فریاد آزادی انسان از شیطان در "آزادی"... فریاد به تعداد هر شیعه بحرینی! "یا للثارات الحسین" تنها یک شعار نیست! یک صراط است... صراط حق علیه باطل! صراط مستقیم! صراط ابراهیم بیزار! پیام عیسای مبارز و خلاصه قرآن محمد(ص)! سه شنبه روزیست که جهان به حضورتان نیاز دارد. ورزشگاه باید پر شود. بلکه تا دوردست همه سرخ شوید. به تعداد قطره های خون قربانی شیطان سرخ شوید! و آن لحظه است که "اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون" در وجود ما ریشه می دواند و رشد می کند تا به بالای سر برسد تا بدانیم که حزب الله هیچوقت منفعل نیست و تا "لیغیظ بهم الکفار" که اوباما از خشم فریاد بزند. تا شیطان با غرش به پایان مهلتش نگاه کند. و اینک ماه است که به آل سفیان هشدار می دهد.... خورشید می آید و آن لحظه است که همه آنان را نابود می کند و هیچ نمی ماند. جز حزب الله! ای برادر "رافضی" بدان که آنان اکنون شیعه کشی دارند و کمی بعد "شیعه رافضی" می کشند. ای برادر "رافضی" مادر تو قبر ندارد و زود است که بقیع را تخریب کنند. ای برادر "رافضی" تو امام نداری. امامت را همین آل سفیان از تو گرفت و همو تو را گمراه خواهد کرد. ای برادر "رافضی" قسم به خون مادرمان در راه ولایت که سه شنبه تا آخرین قطره خونمان از سرخی "صراط"مان دفاع خواهیم کرد. و ای برادر "رافضی" وقت است که بگسلی... این سلسله هوا بر قلب تو مهر زده... این مدرنیسم به جان تو افتاده! وقت است... وقت است که بپرسی امامت کجاست! وقت است که حسین را بجویی... وقت است تا خون جگر های آل عبا را اکنون به جای ماه و خورشید بخوری! وقت است که برخیزی...!
"هواهای نفسانی را بگسلید..."
به امید ظهور
بحث بر سر این بود: مورینیو زرنگ تر است یا گواردیولا! و این بحث "نقل محافل" اکثر دانشجویان کشورمان است. دانشجویانی که مثلا قرار است از این کشور دفاع کنند. دانشجویان مثلا شیعه... آن دسته باقیمانده هم که یا به دنبال بازی کامپیوتری و یا به دنبال نمره صبح تا شب می چرخند. و هیچکس آگاه نیست! آگاه نیست که انسان برای چه آفریده شده! ما امام نداریم! خب به ما چه! مهم این است که خوزه بازی را ببرد و کریس به ریخته شدن خونها بخندد. مهم این است که توی بازی دیوید ویا را بزنند و آل خلیفه با خونسردی به دریدن حجاب ادامه دهد. اصلا چه اهمیتی دارد؟ خب امام زمان اگر بخواهد می آید دیگر. ما باید این مسابقه را ببینیم. به ما چه ربطی دارد که با گلوله های ساچمه ای سینه شیعیان را هدف قرار می دهند!مهم "مزدک" است که با باخت "بارسا" "ضایع" می شود.مهم این نیست که ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ! مهم نیست که هنوز قبر مادر اهل بیتمان معلوم نیست. مهم این نیست که در خانه ای را می شکنند، دختری را می برند و پس از چند روز اورا برمی گردانند، اما دیگر صدایی نمی دهد. مهم نیست که آسمان هر روز در حین غروب سرخ می شود. مهم این است که ما به زندگیمان برسیم.
روز ها و شب ها از پی هم عبور می کنند و منتظر یک فریادند. فریاد یاحسینی که غمیست هزار ساله! فریاد الله اکبری که نجات بخش مستضعفان است و فریاد یا فطمه الزهرا که ناگفته از آسمان اشک جاری می شود... ولی ما منتظر فوتبالی دیگر... منتظر بازی جدید ... منتظر کشتاری دیگر و منتظر فتنه ای دیگر! چرا نباید فتنه را از گلوگاه بست؟ هزاران سال است که تمام کائنات منتظر طلوع فجرند ولی ما حتی یک بار هم نفهمیدیم که خورشید نداریم. ما هیچوقت در پس خنده های رونالدینهو قتل عام شیعیان را ندیده ایم. هیچوقت نفهمیدیم کریس به چه جنایتهایی می خندد. قهقهه مستانه شیطان را از دهان بکهام ندیده ایم. و در آینده هم نخواهیم دید. آنگاه که سفیانی خروج کند... در پس نگاهش جنایت را نمی بینیم. اکنون ما را چه شده؟ باز هم فتنه می خواهیم؟ چگونه بایستیم و برادر دیگری کشته شود؟ خواهر دیگری زخم بردارد و یا جاهل دیگری به قرآنمان "اف" بگوید؟ آیا وقت آن نرسیده کمی از خود در راه اماممان انفاق کنیم؟ به کجا می روید؟
این زنجیر را برهانید. بگویید لا اله الا الله! هوای نفس خدای شما نیست! پس چرا هنگامی که از خدا صحبت می شود بی ضبر می شوید؟ این به همان طریقت هوای شماست که به شرک خدایتان در آمده!
واذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالآخرة واذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون
و آری! هنگامی که در مورد "تدابیر خوزه" بحث می کنید شاد می شوید! این چه مسیریست؟ چگونه می توانیم به کفار نگاه کنیم و شاد باشیم در حالی که همان ها برادران ما را می کشند؟ قسم به فجر که خداوند در کمینگاه است. هنگامی که غفلت کنید همگی نابود خواهید شد. قسم به قتلگاه کربلا تا طلوع فجر یک قدم مانده و نه یک ساعت. یک قدم که دوری از گناهان است... یک قدم که زنجیرها را بگسلد... و یک قدم تا دندان بلاتر را بشکند!
"او فقط 313 نفر می خواهد..."
به امید ظهور
و اینک زمان آن رسیده است تا فریادمان به آسمان برسد. خون هایمان حنجره شیاطین زمانه را پاره کند.... دلهایمان از نور "لا شرقیه و لا غربیه" ممتلاء گردد. فریاد یا للثارات الحسینمان از کوهها چشمه جاری کند... و شب از ترس ساهه مان روز شود. گندم هایمان بروید و استوار گردد و کافران در شراره خشم بریان شوند. اما... اینک قومی می بینم بی تفاوت از بحرین و یمن! اینک قومی می بینم که به دنبال لهو می گردد. اکنون دهانهایی را می بینم که به جای فریادخواهی از کشتار شیعیان به استدلال برای فوتبال می چرخد. اکنون می بینم لبخند تاریک شب را. اکنون می بینم نگاه غمبار ماه و پایین ماندن پرچم سیاه! و اکنون می بینم که دوباره "باز این چه شورش ایت که ..." و در اینجاست که معنای کل یوم عاشورا پی می بریم. اینجاست که می فهمیم پشت جریانهای باطل یک نفر است و آن هم شیطان... شاید هم نفهمیم! آری ما نمی فهمیم! ما نمی بینیم که در نماز تسبیحات اربعه چه می گوید. "سبحان الله" می گوییم تا دیگر شهوت خود را شریک خدا قرار ندهیم و همانند خدا پاک شویم. آنگاه ستایش از آن خداست تا غیر خدا و غیر خدایی را ستایش نکنیم. و اینکه بدانیم ملک از آن خداست و به هرکس که می خواهد می دهد. سپس از دژ استفاده می کنیم و نمی دانیم که چه کار کرده ایم! با 3 بار گفتن این ذکر "9"َِ شیاطین را زایل می کنیم و با گفتن الله اکبر می گوییم الله از همه آنها بزرگتر است و با تکرار الله اکبر به عدد 12 می رسیم که این همان عددی است که از "11"ِ شیطان بالاتر است. و ما هرروز این را می گوییم و نمی دانیم. و آری ... این است: ذلِکَ الدّینُ الْقَیمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ پس فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً! و ما باز هم نگاه نمی کنیم و بر آنچه که بر ما نازل شده تدبیر نمی کنیم! این از دینمان و این است کتابمان! اگر در آن تدبر می کردیم روشن فکران مجال فتنه گری نداشتند. و این همین ما بودیم که کوتاهی کردیم و گربه خانگی را ماهی کردیم و خواندن قرآن را "نمایی" کردیم و اکنون حق است هر آنچه بر ما بگذرد و خورشید در پس دیوار مشرق بگیرد و حزب الشیطان بر برادران ما بتازد. و ما می توانستیم زودتر راهمان را بیابیم. و ما ندیدیم آن سخن الله را که فرمود:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ (8) يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ (9) فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (10) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُونَ (12) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـكِن لاَّ يَعْلَمُونَ (13) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (14) اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهايم.» در حالى كه ايمان ندارند. (8) مىخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند; در حالى كه جز خودشان را فريب نمىدهند; (اما) نمىفهمند. (9) در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنان افزوده; و به خاطر دروغهايى كه ميگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست. (10) و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد» مىگويند: «ما فقط اصلاح كنندهايم " (11) آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند; ولى نمىفهمند. (12) و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مىگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند! (13) و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مىكنند، و مىگويند: «ما ايمان آوردهايم!» (ولى) هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مىكنند، مىگويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آنها را) مسخره مىكنيم!» (14)
و تدبر نکردیم که قومی در بین ما هست که می گویند اصلاح طلبیم ولی عامل فسادند! به مخالفانشان می گویند متحجر و خود را روشن فکر می دانند تا بگویند بقیه نادانند. و ما باید می دانستیم که آن ها "روشن مغزانند" ولی خود نمی فهمند! آنها را می دیدیم که در برابر تاراج مملکت با استکبار جهانی نشست و برخاست می کردند و دروغ را قاطی راست می کردند و ما را ماست می کردند تا از ارزشهامان فاصله بگیریم و نتوانیم به رسوایی های اربابانشان بیاندیشیم! و در همین حین بود که آنها به ما ریشخند می زدند! اما حضرت ماه با آه به ما می اندیشید! و اکنون می فهمیم که چرا خدا در کتابش فرموده:
آيا آنها در قرآن تدبر نمىكنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟! (24)
و من باز هم می بینم که این ملت دوباره اسیر خواسته های اماره ای شده است و قفل ها روز به روز بیشتر و بر قلوب علمای جامعه نیشتر می زنند! ما را چه شده؟ "و ما لکم الا تنفقوا فی سبیل الله ..." چرا فکر می کنیم نمی توانیم کاری بکنیم. به خدا قسم "اگر هر مسلمان یک تف بیاندازد اسرائیل غرق خواهد شد(امام خمینی (ره))"! چه برسد که هر کدام از ما یک پیام بفرستیم... یک عهد... پیامی که عهد است با نور و آن را به جهانیان نشان دهیم تا "لیَغیظَ بهم الکفار"! عهدیست تا از خدا بخواهیم ما را خالص کند که همانند کوفیان نباشیم! پیامیست به مولایمان که بداند آن وقت معلوم نزدیک است. و وسیله ایست برای هدایت به راه مستقیم! و چه بهتر است که این پیغام را با خون خود بیامیزیم و دوباره نشان دهیم کدام قوم است که "چمران"های "تنصروا الله"ی می پروراند! برخیز برادر که امروز حنجره برادرانت در پس گلوله است! برخیز برادر که هنوز پرچم شش گوشه قرمز است! برخیز برادر که تو بی امام شدی! و برخیز برادر که چیزی به طلوع "فجر" نمانده! و قطعا طلوع نزدیک است!
"شیاطین خواهر شاعره ما را کشتند..."
به امید ظهور
ای شیطان کثیف! من بر تو لعنت می فرستم. ای شیطان کثیف! من بر تو لعنت می فرستم. به جگر پاره پاره امام حسنم، به پهلوی حضرت زهرایم، به حنجره امام حسینم و به قطعات بدن علی اکبر تو نمی توانی از من فرار کنی! تو نمی توانی از عذاب قیامت فرار کنی! ما آفتاب داریم. مهلت تو رو به پایان است و باید از قبل می دیدی که ساعت تو را متجاوزانه در بر می گیرد ولی نفهمیدی! خداوند نه ولی توست و نه ولی یارانت. وإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ و حال این "بعض" تویی و خاندانت و این "بعضهم" همان سران استکبارند که همان سران فتنه اند و نوچه هایشان می شوند آن دو ملعون! و چه زیباست تعبیر آن دو ملعون! همیشه در برابر ولایت دو ملعون ایستاده اند: عمر و ابوبکر در زمان علی، معاویه و عمروغاص در برابر حسن، شمر و ابن زیاد در برابر حسین،... و این دو ملعون در برابر ولایت فقیه! و زود است که می بینم دو ملعون دیگر در برابر مولا بایستند و اینجاست که دیگر تو نمی توانی استکبار بورزی و خدا تو را می کشد تا به اعماق جهنم بروی و این همین تویی و "بعضهم"هایت که خود را به آب و آتش می زنی تا شاید بتوانی حکم خدا را عقب بیاندازی و از عذاب دوری کنی و نمی توانی چون داری در مسیر نقشه الهی گام برمیداری و هرچه جلوتر می روی به وقت معلوم نزدیکتری و از جایی می خوری که حساب نمی کردی!
وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ(اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهايى يابند; و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مىشود كه هرگز گمان نمىكردند! (47))
آری تو دست و پا می زنی! اما ما آگاهیم! ما می دانیم که تو و نوچه هایت تمام بازی های مهم را در این ایام انداختید تا مسلمانان از بحرین غافل شوند و شماها با شکستن حرمت فاطمیه هر غلطی که خواستید بکنید. به حضرت فاطمه سوگند که ما هیچکدام از فوتبالها را نگاه نمی کنیم تا تو باز هم دست و پا بزنی و به جای این لجنی نماز برای مردم بحرین می خوانیم و به جای بازی های شب دعاها را روانه منامه می کنیم. و این است خاصیت حزب الله! همیشه پیروز است و خاصیت حزب تو تو ذلت و خسران چیزی به همراه ندارد. و این را بدان که من نمی نشینم تا برادران ما را در بحرین نابود کنی! من نوچه هایت را به نبرد می طلبم! من پرچم امریکا را زیر پایم لگد می کنم نه چون نماد امریکاست، بلکه نماد توست! و بدان که من این را می فهمم! ما نه فریفته فوتبال تو می شویم و نه برنامه های تو را پیش می بریم! ما تنها از سید علی دستور می گیریم و او هم از مولایمان! و تو ای باریک اوباما! پایان کارت نزدیک است و به پهلوی سید زنان بهشت قسم که خون تو را می ریزیم! من اکنون رادیکال شده ام! من اکنون می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت. و این دفعه به جای پرچم امریکا می سوزانم پرچم ابلیس را تا آتش عذاب در تو شعله ور گردد و در جمعه ها در مقابل دوربین به سوی خدا سجده می کنم تا آتش به درون دهانت راه پیدا کند و در پایان می گویم بسم الله الرحمن الرحیم تا آتش در مغزت رسوخ کند! و اینجاست که می بینی "بدالهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون"! سوگند به "فجر" که با طلوع فجر همگی در این آتش می سوزید و مجال رهایی ندارید چون این دفعه خورشید ما تابان تر از همیشه است. تو و امثال تو همانهایی بودید که این حرف پروردگار جهان را نادیده گرفته اید:
به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس -كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مىكنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (50) من هرگز آنها ( ابليس و فرزندانش) را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراهكنندگان را دستيار خود قرار نمىدهم! (51)
و این همین شمایید که این کلمه را بر ذهن منافقان تنها کشور اسلامی جاری ساختید و آنها را سکولار ساختید! و من باز هم می فهمم و خود را درگیر چندتا خس و خاشاک نمی کنم تا توی باریک شیعه بکشی! من وقتم را لایق شعار دادن علیه جلبک نمی کنم چون در این وقت می توانم 10 تا پرچم امریکا بسوزانم! و اگر فکر کردید که آخرالزمان با شماست پس بشنو:
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ (40)
بگو: «اى قوم من! شما هر چه در توان داريد انجام دهيد، من نيز به وظيفه خود عمل مىكنم; اما بزودى خواهيد دانست(که) (39) چه كسى عذاب خواركنندهاى (در دنيا) به سراغش مىآيد، و (سپس) عذابى جاويدان (در آخرت) بر او وارد مىگردد!» (40)
و هنگامی که او بیاید آن عذاب می رسد...!
"و پرچم شش گوشه هنوز قرمز است..."
به امید ظهور
بسم الله الرحمن الرحیم
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
"داوود" چوپان بود. جوانی از بنی اسرائیل. پدرش او را برای دادن غذا به برادرانش عازم کرده بود. عازم به سپاه طالوت... اما داوود هنوز مناسب جنگ نبود. جوان بود و کم تجربه... ناگهان در میانه دشت صدایی عجیب شنید:"مرا بردار!" به اطراف نگاه کرد."مرا بردار!" به پشت سر نگاه کرد. اما دشت خالی بود."مرا بردار!" داوود با توجه به زیر پایش نگاه کرد. تنها چیزی که در آنجا رنگ خاکی ساده بیابان را به هم می زد قلوه سنگی بود. "مرا بردار! خداوند مرا برای هلاکت داوود خلق کرده." ناگهان در دلش احساسی پیدا شد. مملو از ایمان سنگ را برداشت و به مسیرش ادامه داد. مسیر را طی کرد تا از دور سیاهه لشگر طالوت را دید! ولی چرا اینقدر لشگر کوچک شده بود؟
طالوت سپاه خویش را پریشان می دید. آنها لشگریان جالوت را دیده بودند. و تعداد لشگرها را مقایسه می کردند... چه کسی جرات داشت که با جالوت تن به تن بجنگد؟ ناگهان سپاهیان به طالوت گفتند:"ای جالوت! ما نبرد را می بازیم." ولی طالوت بدانان گفت:" قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین" سپس به درگاه خدا دعا کرد. در این حین سربازی به سمت طالوت آمد و گفت:"جوانی ادعا می کند می تواند جالوت را شکست دهد." گفت او را بیاورند. چون آن جوان را دید تعجب کرد. ولی به او اجازه داد به نبرد جالوت برود. سپاه با امید نا امیدی به داوود نگاه می کند که از میان صفوفش می گذرد. بالاخره یکی شجاعت داد و حاظر به نبد با جالوت شد. اما ای کاش شخص دیگری بود... با سلاح دیگری می آمد نه فلاخن!
جالوت با خوشحالی به لشگر مقابل نگاه می کرد. با نیامدن حریف تن به تن روحیه سپاهش افزون می شد. بالاخره می توانست بنی اسرائیل را نابود کند... ناگهان جوانی از سیاهه لشگر دشمن جدا شد و به سمت او آمد. در جالوت احساس بدی پدید آمد. اما او ماهرترین جنگاورها بود. ایستاد تا جوان برسد. داوود گفت:"ای جالوت! بیا که برای کشتن تو آمده ام!" جالوت نگاهی تمسخر آمیز به جوان می اندازد و با اسب به سمتش می آید تا او را از پای در آورد... اما ناگهان یک شئ عجیب از دست جوان رها می شود و به میان دو چشمش میرود.
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
نزدیکیهای ظهر بود. بالاخره "محمد"(ص) به محل جنگ رسیده بود. اما با 313 نفر، چند تایی اسب داشتند اما بیشتر از نصف سپاه با چوب به جنگ آمده بودند. لشگر کفار وقتی که از دور سپاه پیامبر را دیدند. همگی به خنده افتادند! در این فکر بودند که به نصف لشگرشان استراحت بدهند. رسول روی زمین خم شد و مشتی خاک برداشت و به سمت سپاه کفار انداخت. ذرات خاک به طور عجیبی در هوا غوطه ور شدند. هر چقدر بیشتر به سمت دشمن پیشروی می کردند بر سرعت ذرات اضافه می شد. ذرات آنقدر پیشروی کردند تا به چشم کفار رسیدند. آری... خاک در چشمانشان رفته بود...
***
محمد(ص) و یارانش در حال جمع آوری غنائم و سوق دادن اسرا بودند که ندایی در گوش یاران رسول از زبان محمد(ص) بیرون آمد:"و شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كُشت. و چون [ريگ به سوى آنان] افكندى، تو نيفكندى، بلكه خدا افكند. [آرى، خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند] و بدين وسيله مؤمنان را به آزمايشى نيكو، بيازمايد. قطعاً خدا شنواى داناست. "
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
نزدیکای غروب بود. آسمان برخلاف معمول چند روز بود که به رنگ قرمز در می آمد. گویی با یک چیزی همدردی می کرد... کاروانی از دور به سمت کوفه می آمد. مردم شهر همگی منتظر ورود عزیزانشان بودند... جنگاوران اسلام.... مردم خداجو... شهر را برای گرفتن جشن آراسته بودند. آنها بر یک "خارجی" پیروز شده بودند. زنان منتظر استقبال از شوهران خود بودند. همگی در ورودی شهر صف کشیده بودند و حاضر بودند. کاوانی وارد کوفه شد. مردم شهر شروع به هلهله و شادی کردند. ناگهان در میان کاروان اسرایی دیده شدند. اما انگار که این اسیران از کوچک به بزرگ رنج و دردی نداشتند. اشکی به چهره هایشان نبود... یکی از میان مردم به سمت علی بن الحسین رفت و گفت:" سپاس خدای را که شما را خوار کرد." حضرت نگاهی به او انداخت...
***
سجاد در حال خواندن کتاب است. سجاد با اشک می خواند: "و پس از سخنان حضرت زینب مردم کوفه همگی ناله به سر دادند و از امام تقاضای اجازه جهاد دادند. اما امام نپذیرفت." سپس کتاب را می بندد و از خانه خارج می شود تا به مراسم زینبیه برسد.
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
حسین در حال شنیدن توضیحات است. نقاطی که فرمانده به آنها اشاره می کند چند صد متر آن طرفتر هستند. او غواص است. می خواهد از اروند یک کیلومتری عبور کند. فرمانده به موانع درون آب، جریانهای دریایی باسرعت بالا، کوسه ها و در گل ماندن غواص ها در آن طرف ساحل و تیر باران شدنشان اشاره می کند. عقل حکم می کند که حسین نرود. حتی یک درصد هم احتمال عبور نیست. اما حسین می داند که در خط مقدم جنگ با جهان قرار دارد. تمام دنیا جمع شده اند تا خمینی اش را از او بگیرند... تمام دنیا جمع شده اند تا بگویند تو باید یا کمونیست باشی یا لیبرال... می خواهند به او زور بگویند. و می داند که "ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم" نزدیک غروب است. و آسمان دوباره همانند همیشه سرخ شده. گویی هنوز عزایش تمام نگشته. انگار می خواهد بر سر اهل تجاوزکارش فرو بریزد. فرمانده هم چنان سخن می گوید. موانع بیشتری را می شمارد. می داند که از همه دنیا اینجا آمده اند تا نگذارند پیشروی اتفاق بیافتد. اما حسین می داند که درون کشور؛ در همین سمت خودی هم افرادی هستند که نقاب بر چهره گذاشته اند و منتظر فرصتند تا ولایت فقیه را تبدیل به لیبرال کنند. اکنون شب شده و عملیات باید آغاز شود. حسین به پیشروی در عملیات فکر می کند... با خود می اندیشد کهاسمم که حسین است! اگر لازم باشد فهمیده هم می شوم! حسین به سمت اروند می رود و فریاد می زند "یا زهرا!!" و به درون آب شیرجه می زند...
***
فاو فتح شده. اکنون جهان در حیرتند که چه گونه فاو فتح شده و حسین در حیرت است که چرا به جمع دوستانش نپیوسته. او درهای آسمان را دیده بود که برای او باز شده بودند، اما در حسرت آنها مانده بود. او امشب می خواست لاله باشد اما نشد!
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
پنجمین ارتش دنیا در مقابل چشمان علی درحال پیشروی است. علی می داند که ارتش اسرائیل بسیار قدرتمند است و برای نابودی تانکها باید چند گلوله موشک خرج کرد. اما او می داند حسین فهمیده کیست. او با تمامی وجود درک کرده که معنای شهادت چیست. او می داند که اسراییل اگر از این جلوتر بیاید در جان فساد دوچندان می شود. اما علی آماده و هشیار است. او از پناهگاه بیرون می آید و شروع به پرتاب موشک می کند. اما موشکش همانند پشه ای در تار عنکبوت گیر می کند و به تانک نمی خورد. اکنون عنکبوت با نفرت به سمت علی می آید تا او را له کند. علی چندین موشک دیگر می اندازد... اما فایده ندارد... سرانجام تصمیم را می گیرد... نارنجک ها را به خود می بندد و ...
***
صحنه خنده داری است. تانکهای قدرتمند مرکابا دارند از دست چند رزمنده ساده فرار می کنند. پنجمین لشگر دنیا شکست خورده... آن هم از 2000 خاکی و ساده!!
كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله
رضا مصمم است. در بین جمع حرکت می کند. امروز روز جشن است. روز "بزرگی" برای کشورش! امروز او نشان داد که کل دنیا نمی تولنند حریف خدا شوند. امروز او نشان داد که هر چی فتنه گران بیشتر فتنه کنند و هر چی کفار بر علیه او در آیند، آگاهتر می شود. او به سمت یک دست فروش در میدان آزادی می رود و 4 تا ساندیس می خرد به کوری چشمان اوباما و ابلیس و دوتا نوچه فتنه گرشون! او نشان داد که ایران که شیعه با تمامی دنیای بی خیال و مست فرق می کند. نشان داد که شیعه از یهود هشیار تر است و نشان داد که مکر شیطان ضعیف. امروز روز خواری شیطان و فتنه گرانش و روز "باریک" شدن اوباما بود! او اکنون باید گام دیگری بردارد... گامی در جهت نابودی سران کفر و گامی در جهت یاری ولی. او اینک ولی فقیه را یاری داده و حالا نوبت یاری ولی امر است. اکنون او و امثال او باید پسته بخورند... باید پسته بخورند تا خونشان بیشتر شود. و اکنون است که می داند این را که "زود است که بیاید!". به گذشته بر می گردد و به فسادهایی که در زمین رخ داده است نگاه می کند. به کشتار پیامبران و به کشتار خورشیدهای تابانش نگاه می کند. می داند که هرروز سرخی آسمان به او یادآوری می کند که هنوز پرچم شش گوشه قرمز است... و هنوز قلب شیطان می تپد...و هنوز 313 نفر حتی با چوب پیدا نشده اند تا با آسمان عهد ببندند... و هنوز آفتاب بیرون نیامده...
"اللهم ارنی الطلعه الرشیده"
به امید ظهور
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينههايشان را آشكار نمىكند؟! (29) و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مىدهيم تا آنان را با قيافههايشان بشناسى، هر چند مىتوانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى; و خداوند اعمال شمارا مىداند! (30) ما همه شما را قطعا مىآزمائيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند، و اخبار شما را بيازماييم! (31) آنان كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشنشدن هدايت براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زيانى به خدا نمىرسانند و (خداوند) بزودى اعمالشان را نابود مىكند! (32) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازيد! (33) كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد. (34) پس هرگز سست نشويد و (دشمنان را) به صلح (ذلتبار) دعوت نكنيد در حالى كه شما برتريد، و خداوند با شماست و چيزى از (ثواب) اعمالتان را كم نمىكند! (35) زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است; و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاى شما را مىدهد و اموال شما را نمىطلبد، (36) چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند و حتى اصرار نمايد، بخل مىورزيد; و كينه و خشم شما را آشكار مىسازد! (37) آرى، شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مىشويد، بعضى از شما بخل مىورزند; و هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل كرده است; و خداوند بىنياز است و شما همه نيازمنديد; و هرگاه سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را جاى شما مىآورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىكنند). (38)
انگار این آیات برای سال 88 نازل شده... برای 8 ماه دفاع مقدس. نام این آیات را باید به "آیات فتنه" تغییر داد... آری ... منافقین و کفار زمانه ما وارثان منافقین زمان پیامبرند. خصوصیاتشان کاملا یکسان است. انگار این آیات در سال 88 بر پیامبر نازل شده. و ما چقدر غافلیم که به قرآن نگاه نمی کنیم. ما چقدر غافلیم که فقط محبتمان را به ثقلین می نمایانیم ولی نگاه به مطالبشان نمی کنیم. و این رمزی است که در جاهایی گمراه می شویم. ثمره این کار بی تفاوتی در برابر نابودی خورشیدهاست. ثمره این کار حرکت به سمت غرب است و حالا می فهمم چرا همه شیاطین بزرگ در غرب قرار دارند! حرکت به غرب همان دور شدن از خورشید است که می خواهد از شرق بیرون بیاید. با هر قدمی که به سمت غرب بر می داریم چند صدم ثانیه در طلوع خورشید تعویق می اندازیم. در حالی که خورشید منتظر 313 نفر است که فقط یک گام به سمت مشرق بردارند. و اگر این تعداد به 313 نفر نرسد افراد رو به مشرق لاله می شوند و تا وقت دوری دیگر کسی رو به سمت مشرق نمی کند و این خداست که قوم جدیدی را با ما جایگزین می کند تا همانند ما نباشند. ما همان وارثان مومنان هستیم! این ماییم که باید در برابر نسل منافقان بایستیم. آیا نمی توانیم از طرز حرف زدن روشنفکران "روشن مغز" تشخیص دهیم که آنها منافقند. حتما خداوند باید در چهره آنها نشانه قرار دهد. آیا کینه شدید را در دل سران جنبش سبز حس نکرده بودیم؟ این کینه از زمان انقلاب وجود داشت! این کینه بنی صدرها بود. این کینه افرادی بود که با هدف تشکیل حکومت لیبرال وارد حرب های نظام شدند. و این است پروردگارتان! کینه هایشان را نشان داد! منافقان هیچ وقت نمی توانند تا ابد مخفی باشند. و چه زیبا بود آزمایش الهی! آنگاه که با یک فتنه "مجاهدین" ما پیدا شدند و شمع های توخالی مشخص! آنگاه که خداوند به جامعه "برتر" ما نشان داد که در شما چه آفت هایی است! و قطعا سنت الهی تبدیل نمی شود تا کسانی که با مقام ولایت مجادله کردند "اعمالشان نابود گردد"! و اگر توبه نکنند و بمیرند چه بد است بر آنان که همان کافرانند و غفور بر آنان نمی بخشاید! ای خواص دنیا "بازی و لهو" است. اگر خواص بودنتان را انفاق نکنید خداوند از میان ملت لاله پرور ستارگانی جدید می آفریند که قطعا همانند شماها ترسو نمی شوند! یادم می آد وقتی ابتدایی می رفتم معلممان می گفت پسته خونسازه و حالا می فهمم که چرا پسته گیاه بومی ایرانه... حالا می فهمم که چرا ما خونهایمان تمام نمی شود... خداوند هر گیاهی را در کشوری گذاشته که ساکنان آن قوم این گیاه را به کمال استفاده می کنند! و ما این پسته ها را می خوریم و خونمان هیچگاه به قطره آخر نمی رسد! آنقدر "پسته" می خوریم تا خونمان اضافی بیاید و در مقابل چشمان "باریک اوباما"ها آنرا به زمین می ریزیم! و حالا می فهمم که چرا لاله در ایران به وفور می روید...
شاید این جمعه بیاید...
به امید ظهور
هنگامه طلوع خورشید است. و من در میان جاده، در میان بیابان، ازمیان دو تاریکی نوری را در افق می بینم. این نور همان است که هر روز تا آنجا برای محافظت از شیعیانش می آید ولی بازمی گردد. برای محافظت از پیروانش می آید اما مشتی خس و خاشاک می بیند. برای ظهور می آید اما می بیند که غم هنوز ادامه دارد. غمی هزار ساله... غمی به وسعت کشتن ولی خدا... غم بی بصیرتی. هنوز هم می بیند که مردمی به نام دین می خواهند ولی فقیه او را از سر راه بردارند و آن موقع است که دیگر حتی آن نور به کرانه ها هم نمی آید و شب با افول ماه به طور کامل ظلمانی می شود. آن موقع است که خورشید دیگر نمی آید. و چه بد می شود که دوازدهمین خورشید شیعه هم افول کند. آن موقع است که به یاد می آوریم... ضربت به علی را به یاد می آوریم... جگرهای پاره پاره حسنمان را به یاد می آوریم... صحرای کربلا و مسموم کردن ها! چه روزگاری بود! ما دوازده خورشید داشتیم که اگر آنها را صدا می کردیم یاری می دادند و چه بد قومی بودیم که خورشیدها را یکی پس از دیگری به پایین کشیدیم. و اکنون یک ماه داریم. با مقداری ستاره بی بصیرت... آیا زمان آن نرسیده که بندهای شهوات را پاره کرده و کاری کنیم که آن نور کمی جلوتر بیاید؟ در پیچ و تاب زندگی همگی به فکر کار خودمان هستیم. غافل همه ماییم. به فکر یک مشت جلبک ولی در فکر نابودی امریکا و انگلیس نیستیم.
اکنون زمانی است که نگزاریم خورشید دوازدهم نور خود را از ماه بگیرد. نباید اجازه داد که شیعیان بحرین پشت سر هم کشته شوند ولی وقتی یک خس و خاشاک به علت بی حرمتی به قرآن زخمی شود ما درگیر او باشیم. ای ملت ایران! بیایید با هم متحد شویم تا برکنیم ریشه هواهای نفسانی را... تا برکنیم سر شیطان را... تا فریاد لا اله الا الله را به گوش جهان برسانیم... تا انتقام خون خدا را بگیریم. بیایید ... بیایید... انقلابی دیگر در راه است! یک مشت لجن را ول کنید، بگزارید در مستی خودشان غوطه ور باشند! بگزارید در مستی خویش سرگردان باشند و بگزارید که
فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون
(آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فروروند و بازى كنند تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات نمايند!)
این ها قومی هستند که ایمان نمی آورند، پس به آنها بگویید "سلام" پس به زودی می فهمند. ما قوم برتر هستیم. ما شیعه هستیم. ماییم که آخرالزمان را رقم می زنیم. و تا نتوانیم فکرمان را جهانی کنیم آن نور از افق جلوتر نمی آید... تمام ابرها به سمت ماه می آیند که آنرا بپوشانند، ستاره های خواص هم نمی توانند کاری انجام دهند و این در نهایت درخت مردم ایران است که این ابرها را کنار می زند. این همان درختی است که گلهایش لاله و میوه اش فهمیده... ریشه اش به ژرفای تاریخ عمق دارد اما نه تاریخ ایران... تاریخ نبرد حق و باطل! و اینجاست که معلوم می شود که چرا این همه علف هرز هنوز نتوانسته این درخت را فاسد کند.
هنگامه طلوع خورشید است. و من در میان جاده، در میان بیابان، ازمیان دو تاریکی نوری را در افق می بینم. فیزیکدانان می گویند این نور آفتاب است که کم کم دارد طلوع می کند. اما من می دانم... می دانم این نوریست که هر روز می آید تا شیعیانش را ببیند. با خود می گویم ای کاش در دیدرس این نور باشم. با خود می گویم زود است که این نور نزدیک تر آید. فقط یک نظر... فقط...
به امید ظهور
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
ساعت 9 صبح سه شنبه 24 اسفند 89 است. فرهاد در گوشه ای از خیابان هفت تیر قدم می زند. او تنها یک فکر در سر می پروراند: تهیه مواد منفجره و محترقه! همراه نرگس آمده. می خواد خودشو جلوی اون قوی نشون بده. البته به این فکر می کنه که امشب نرگس می تونه بهش قدرت بده. با هم در پیاده رو حرکت می کنند تا اینکه امین می آید. فرهاد کیسه ای که امین همراه خودش آورده را سریع می گیرد و با نرگس سوار پرادو می شود و می روند تا شب با هم باشند. فرهاد در حین رانندگی فکر می کند... فکر می کند به اینکه اگر جنبش سبز به وجود نمی آمد چطور می تونست توی خیابونا با نرگس بگردد؟ البته فکرهای دیگری هم می کند: دیشب بی بی سی برنامه آموزش فرار از نیروهای ضد شورش را آموزش داده بود. دیگر کم کم ظهر شده بود. طنین الهی قرآن از مسجدی در اطراف همه جا را پر از معنویت می کرد. اما درون ماشین فرهاد اثری از آن طنین دیده نمی شد. درون ماشین ساسی مانکن "خداجو" به یک زوج "خداجو" معنویت میداد و "خدا"یشان را به آنها نزدیک تر می کرد. در همین حین مردم پیاده در خیابان این آوا را می شنیدند.
«أفرأيت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة، فمن يهديه من بعد اللّه، أفلا تذکرون.»
((سوره جاثيه، آيه 23) اي رسول خدا آيا نمي بيني آن را که هواي نفس خويش را خداي خود قرار داده و خدا او را با علم(پس از اتمام حجت) گمراه مي سازد و برگوش و دلش مهر مي زند و بر ديده اش پرده اي مي افکند، پس چه کسي بعد از خدا او را هدايت خواهد کرد آيا پند نمي گيريد؟)
از کنار مسجد عبور می کنند. در همین حال نرگس با علاقه به فرهاد نگاه می کند و کم کم از حال می رود. فرهاد نیز کم کم میخواهد بایستد... از کنار مسجد دیگری عبور می کنند. از گلدسته این مسجد نوای دیگری می آید:
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
(مثل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده;
در حالى كه سستترين خانههاى خانه عنكبوت است اگر مىدانستند!)
ناگهان صدای گوشی فرهاد معاشقه آنها را به هم می زند. -"بگو!"
محمد پاسخ می دهد:-"سلام. چطوری فرهاد. زنگ زدم بهت بگم امشب یک جلسه ختم قرآن داریم. خیلی دوست دارم تو هم بیای؟"
-"نه مگه الافم! کلی کار برام مونده! نمی تونم بیام!"
-"فرهاد تو از موقع بعد از انتخابات دیگه نمیای سمت خونمون چی شده. با ما قهر کردی. دوست جدید پیدا کردی؟"
فرهاد در حالی که به نرگس نگاه می کند میگوید:"به تو مربوط نیست!" و گوشی را قطع میکند. محمد همینطور بهت زده پشت تلفن به قرآنی که در جلویش باز شده بود نگاه می کند. چشمش به یک عبارت می افتد:
إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
(همانا كسانى كه از پرستش من سركشى كنند زودا كه خوار و سرافكنده به دوزخ در آيند.)
***
ساعت 9 صبح سه شنبه 24 اسفند 89 است. فرهاد سوار بر تاکسی در مکه حرکت می کند. او فقط یک فکر در سر می پروراند... ترویج عقاید شیعه. راننده تاکسی دارد با او صحبت می کند و شبهات موجود در شیعه از نظر خودش را مطرح می کند. فرهاد هم با دیدی باز از دین به او پاسخ می دهد. در این فکر است که اگر بتواند این انسان را هدایت کند چه کار نیکی انجام داده است. هفته قبل از اعزام شدنش با استادش در مورد بحث های بین تشیع و سنت مشورت کرده بود و خوب آموزش دیده بود. اکنون راننده تاکسی ایستاده است و دارد به صحبت های فرهاد گوش می دهد. کم کم دارد متقاعد می شود... فرهاد دارد به هدفش می رسد... اما ناگهان صدای قرآن می آید... نزدیک ظهر شده و دمدمه های اذان است. فرهاد از راننده تاکسی عذر می خواهد و با عجله حرکت می کند تا برای نماز آماده شود. وضو می گیرد. در این حین طنین قرآن ندا می دهد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ
(مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردهاند;آنها راستگويانند.)
در همین حین راننده تاکسی به دنبال او می دهد تا با او نماز را به جای آورد و پس از نماز به بحث ادامه دهند. در میان دو نماز راننده با حالتی گریان آیه ای را زیر لب زمزمه می کند:
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
آيا كسى كه خدا سينهاش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته (همچون كوردلان گمراه است؟!) پس واى بر آنان كه قلبهايى سخت در برابر ذكر خدا دارند! آنها در گمراهى آشكارى هستند!
***
ساعت 9 صبح سه شنبه 24 اسفند 89 است. و فرهاد بیل به دست از کنار تپه ملاتی در روستای رومه برای سلامتی امام زمان صلوات می فرستد. فرهاد همراه با همسرش نرگس به این روستا آمده. هر بیل که می زند به یاد بیل زدن های امام علی در نخلستانهای کفه می افتد. بر روی پیشانی سربند لبیک یا خامنه ای بسته و گویی این عبارت از قبل بر پیشانیش حک شده بود. با هر خشکه جدید یک صلوات می فرستد. در این فکر است که آیا می تواند این دیوار را تا قبل از تمام شدن ساعت کاری امروز بالا ببرند.... خیالش از بابت تهران راحت است. می داند که هر اتفاقی در تهران بیافتد خداوند پشت نظام ایستاده و هیچ آسیبی به آقا وارد نمی شود. می داند که یک مشت خس و خاشاک هیچ وقت نمی تواند در مقابل سیل بایستد. او می داند که:
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَّابِياً وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَال
(خداوند از آسمان آبى فرستاد; و از هر دره و رودخانهاى به اندازه آنها سيلابى جارى شد; سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد; و از آنچه (در كورهها،) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى، آتش روى آن روشن مىكنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مىآيد - خداوند، حق و باطل را چنين مثل مىزند!- اما كفها به بيرون پرتاب مىشوند، ولىآنچه به مردم سود مىرساند ( آب يا فلز خالص ) در زمين مىماند; خداوند اينچنين مثال مىزند)
و چنین است که برای آبادی آن محل بیل می زند. شاید کمرش درد کند... اما در مقابل درد پهلوی مادر سیدان، فاطمه زهرا دردی نیست. شاید بازوانش درد کند. اما بازوان عباس بریده شده بود. شاید در پا احساس خستگی کند... اما جانباز ولی فقیه دیگر پا ندارد. او همچنان بیل می زند. غم بزرگی دارد. غمی به وسعت تاریخ... غم انتقام از قاتلان حسین. او می آید. این است فلسفه جهاد. باید نفس را پاک کرد!
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ
و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعا به راههاى خود، هدايتشان خواهيم كرد; و خداوند با نيكوكاران است.
زود است که بیاید...
به امید ظهور
از همان اول تو را "باریک" می دیدم. از همان لحظه که خداوند به شیطان گفت برو گم شو! از همان لحظه که نمرود از چند پشه شکست خورد و در نهایت با یک پشه کشته شد. از همان لحظه که فرعون با تعجب به ستون های آبی که به روی او فرو می ریخت نگاه می کرد. از همان لحظه که آنها را به اذن خدا شکست دادند و قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ.از همان لحظه که خداوند گفت:"الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ". از همان لحظه که پیامبر ما جنگ بدر را با 313 نفر بدون سلاح برد! از همان لحظه که در دشت کربلا 72 لاله به آسمان رفتند و آنرا سرخ کردند. از همان لحظه که خون علی اصغر به هوا پرتاب شد و دیگر بازنگشت. از همان لحظه که تو شاه ملعون ایران را برگرداندی. از همان لحظه که بنی صدر و بازرگان را فرستادی تا شاید امام را از ما بگیرد. از همان لحظه که امام گفت امریکا نمی تواند هیچ غلطی بکند. از همان لحظه که "شاهین" هایت را فرستادی شاید بتوانند کودتا کنند اما نتوانستی از پس یک طوفان ساده در طبس بر بیایی. از همان لحظه که سعی کردی خودت را "گسترده" جلوه بدی و با فریب جهان به ما حمله کردی. از همان لحظه که انرژی هسته ای ما را بهانه کردی و کل دنیا را علیه ما شوراندی. از همان لحظه که از جنبش احسن الباریکین جلبک حمایت کردی تا ایندفعه "امام خامنه ای" را از ما بگیری اما بازم در 22 بهمن در دهنت زدیم. آری ... من تو را "باریک" می بینم ای "باریک اوباما". من تو را باریک می بینم که فکر می کنی خیلی قدرت داری. من تو را باریک می بینم که به خیابانها نمیایم. من از حزب شیطان بیزارم. من تو را باریک می بینم که می گویم "بسم الله الرحمان الرحیم" تا اربابانت در عالم دخان بسوزند. من تو را باریک می بینم که تا ابد برای ساندیس می آیم و عله تو شعار می دهم. منئ تو را باریک می بینم چون مولای ما سر ارباب تو را می برد چه برسد تو را. من تو را باریک می بینم چون در راه مبارزه با تو باید از آبرویم "انفاق" کنم. من کاری به بی بصیرتی خواص ندارم. من از این آیه تکلیف می گیرم:
هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ
شما همان [مردمى] هستيد كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شدهايد پس برخى از شما بخل مىورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بىنياز است و شما نيازمنديد و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود
و خواص بی بصیرت نیز در همین سنت الهی افتاده اند. تو باریکی ای باریک اوباما تو نمی توانی حتی از تعداد لاله ها کم کنی. ما را خدا اینگونه معرفی کرده است. ما باید تو را به خشم بیاوریم وگرنه مثالی که خداوند در انجیل برای یاران محمد زده است نشان خواهد داد که ما جزء آنها نیستیم. همانطور که "جلبک" های به اصطلاح خداجو با خوشحال کردن تو خودشان را از اسلام بیرون بردند. این است الگوی مسلمانی ما. ما با آمدن در 22 بهمن تو را باریک دیدیم. ما در جنگ لبنان تو را باریک دیدیم. ما در 8 ماه دفاع مقدس تو را باریک دیدیم. آنقدر تو را باریک می بینیم که خشمگین شوی و عنان از کف بدهی. آن وقت که خوب رم کردی امام ما ظهور می کند و ما در پشت امام خامنه ای به سمت مولایمان می رویم. آن هنگام که اربابت مرد می فهمی چقدر باریک هستی! آری ما همانند گیاهانی استوار رشد می کنیم و هیچ آفتی بر ما کارگر نیس. این است قانون اساسی مسلمانی ما! "او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه ادايان پيروز كند; و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد! (28) محمد (ص) فرستاده خداست; و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند; پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مىبينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است; اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامىدارد; اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد (ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايستهانجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است. (29)"
بسم الله الرحمن الرحیم
|
به امید ظهور
"انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا"
سلام بر تو ای شهید کربلای انفجار! سلام بر تو ای یار عمار امام! سلام بر تو ای دیالمه! تو بودی که از همه ما ولایی تری! تو نمونه بسیج واقعی هستی! تو قبل از آنکه دشمن ولایت نقابش را بردارد به او حمله کردی... درود بر تو ای شهید بزرگ. اگر این انقلاب یک شهید داشت این مقام باید آن تو می شد. درود بر تو که تا لحظه آخر کنار عمار ماندی و با او به لقا خدا پیوستی. تو توانستی در "8سال" فتنه "8ماه" را شناسایی کنی و اولین رزمنده "8ماه" بشوی. اما ما به تو نیاز داشتیم! کجا بودی ای شهید؟ وقتی لاله ها پرپر می شدند ولی غبار بی بصیرتی خواص نشانشان نمی داد... کجا بودی ای شهید؟ وقتی مردم داشتند خواص را به میدان می آوردند و خواص با بی بصیرتی به آن ها جواب می دادند... کجا بودی ای شهید؟ هنگامی که سلطنت طلبان و منافقان در خیابان ها جولان می دادند...کجا بودی ای شهید؟ هنگامی که ابر ها از جلوی ماه کنار رفته بود اما غبار جلوی نور ماه را گرفته بود... اگر تو بودی غبار را بر می داشتی. تو بودی صدای استبداد را در نطفه خفه می کردی. تو بودی بهاییان فرصت عرض اندام پیدا نمی کردند. پس چرا ما دیالمه ها نداریم؟ چرا دیالمه ها مرده اند؟ این همان غبار بی بصیرتی است که بر دلهای خواص نشسته است. آنها فتنه را دعوا با احمدی نژاد می بینند در حالی که اگر تو بودی نمی گذاشتی غباری از اینها خارج شود. این العمار؟ پس کجایند عمار های خامنه ای؟ کجایند عمارهای بهشتی؟ چرا ما دیالمه ها نداریم؟
ما یک ماه داریم ولی آنها هزاران چراغ دارند. ما توحید در رهبری داریم. غبار بی بصیرتی در آسمان پخش شده اما این بار دیگر نمی تواند کاری کند چون ما هنوز سبزیم! اما نه از نوع جلبک... ما درختانی تنومند با ریشه لا اله الا الله و تنه قرآن و شاخه هایی از جنس کربلا با گلهایی از لاله و میوه هایی به اسم بصیرت هستیم! شیطان اگر می تواند پانصد تا خواص را "بخار" دهد، نمی تواند دهها ملیون درخت را "بی بخار" کند ما به نور مه محتاجیم. این ماییم که غبارها را پاک می کنیم. ای شیطان آماده باش که تیغ مرگت آماده شده. به زودی طلوع خورشید را می بینیم...
سلام بر تو ای شهید کربلای انفجار! ما تو را در درختانمان داریم! ما اگر لازم باشد بهشتی و دیالمه می شویم و به جمع ستارگان بصیرت می پیوندیم. ما می روییم و می روییم و پرپر می شویم! ما تا آمدن خورشید نور داریم ولی آنها می خواهند با چراغهایی نفتی جلوی نور ستارگان را بگیرند و ماه تنها بماند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
اخیرا جلبکها منطق ندارند و وقتی کم می آورند شروع به فریاد و فحش دادن می کنند:
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿ 4 ﴾ جزء 28
چون آنان را ببينى هيكلهايشان تو را به تعجب وا مىدارد و چون سخن گويند به گفتارشان گوش فرا مىدهى گويى آنان شمعكهايى پشت بر ديوارند [كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند] هر فريادى را به زيان خويش مىپندارند آنها دشمنند از آنان بپرهيز خدا بكشدشان تا كجا [از حقيقت] انحراف يافتهاند
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ
و چون بديشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مىگردانند و آنان را مىبينى كه تكبركنان روى برمىتابند
آخر شما در زیر پرچم سفیانی می روید. جنگ آخرالزمان جنگ ما با شماست. شما با مسیری که رفتید به سید خراسانی پشت می کنید و ماییم که با او به جنگ علف های هرز می رویم تا لاله ها را بیشتر کنیم. چشمتان به دهان یک شیطان پرست است تا بتوانید به نیروهای شیطان بپیوندید. مطمئن باشید زمان خروج سفیانی همان شیطانپرست شما را به نجات غزه تشویق می کند، در حالی که سید خراسانی ما را از پیوستن به آن گمراه باز می دارد. مطمئن باشید شما کورکورانه و با سرعت به سمت سفیانی می روید و ما با شتاب حول پرچم سیاه جمع می شویم. مگر این طور نیست که هرچه علف های هرز می گویند شما قبول می کنید. خب، می توانید از ایران بروید. ولی مطمئن باشید دیگر ایرانی نیستید. مطمئن باشید پا در وادی ضلالت گذاشتید. مطمئن باشید به زیر ابرها رفتید. "ماه" دیگر برای شما نمی تواند نور "خورشید" را بتاباند. اما ما می مانیم. ما می مانیم تا لاله شویم. ما می مانیم تا ستاره شویم و در کنار ماه بایستیم. هر لاله ستاره ای دارد که همراه ماه شب را روشن می کند. ستاره ها خورشیدهای کوچکند که به اندازه خورشید نمی توانند روشن کنند. اما هر که بینا باشد می تواند از نور آنها هم راه را پیدا کند. ما ماه داریم ولی شما ماهواره. ماه ما لاله پرور است ولی ماهواره شما علف هرز می پروراند. پس بروید! هر چه علف هرز کمتر لاله ها بیشتر. شما همان بهتر است با "بی بی سی" حرکت کنید و ما با ماه بصیرت! شما سریال های "فارسی وان" را ببینید و ما "مختارنامه". ما باید برای ظهور آماده شویم و شما برای کفر. ایران هیچ بیگانه ای را نپذیرفته، اسکندر را با لباس ایرانی بیرون فرستاد، مغول ها را مسلمان کرد، ولی اسلام را پذیرفت. ای ملی گرایان ضد اسلام! چرا ایران مسلمانان را زرتشتی نکرد؟ آیا از اسلام خوشش نیامده بود؟ آیا این دلیلی بر جهانی بودن اسلام نیست که متمدن ترین و ضد بیگانه ترین ملت از آن خوشش آمد؟ چگونه می توانید ایران را از اسلام جدا بدانید؟ اسلام ایرانی نماد قدرت مطلق است... نماد پرچم سیاه است... نماد خورشید است... نماد به پوزه مالیدن غرب است... و به همین دلیل ایران اسلامی مورئ ترس شیطان است. خودتان ببینید محصول چه کارخانه ای هستید! شیطان پرستانی که باور دارند خدا هست و با او دشمنند شما را دعوت می کنند به اینکه "خدا نیست". آری... شما بازی خوردید! شما همانهایی هستید که اعمالتان گم شد در توجیهات عقل شهوانیتان! پس بروید! بروید که اینجا دیار "چمران"هاست. کسی که جهاد خدا را به فیزیک پلاسما ترجیح داد. بروید و پای همان شیطان پرستانی را ببوسید که خدای مغزتان بودند. بروید... شما دیگر ایرانی نیستید... شما خود را می کشید تا کارتان را توجیه کنید در حالی که شیطان با پوزخندی به شما به عابدانش پاداش می دهد. بروید که خدا "نمرده است" بلکه شما مردید. اما ما می مانیم... ما می مانیم تا با خورشید انتقام دشت نینوا را بگیریم... ما می مانیم تا آخرین اثر شیطان را از عالم هستی برداریم... ما می مانیم تا "باکری"ها و "چمران"های جدیدی شویم... ما می مانیم تا در پرتو بصیرت صدای شیطان خفه شود... ما می مانیم نا دور پرچم سیاه ماه همچون شمع هایی که در رثای لاله ها اشک می ریزند حلقه زنیم! ما می مانیم تا لاله شویم!
ما می مانیم...
به امید ظهور
ساعت ۳ بعد از ظهر روز یکشنبه است. در بی آر تی که برخلاف همیشه "فشارتی" نیست به سمت چهارراه ولیعصر می روم. در طول مسیر مردم در اتوبوس به اطراف نگاه می کنند. گویی می خواهند ویروسی واگیردار به اسم "جلبک" پیدا کنند و مانند دانشمندان به دقت به رشد و نمو آن ویروس خیره شوند. ولی به جز لباس نیروی انتظامی سبزی موسوم به "جلبکی" دیده نمی شود. با خودم می گویم حالا باید شیطان این تصاویر را می دید و می فهمید در ایران جنگ را باخته و عابدانش دیگر چیزی برای از دست ندادن ندارند طوریکه ناامیدانه به هر کار نا معقولی دست میزنند. ولی این کار آنها واقعا "ناامیدانه" است چون فعلا "مانور نیروی انتظامی" داریم تا "تجمع مردم"(؟!!!). با خودم به گفته دیروز یکی از بچه های فتنه گر در دانشگاه می اندیشم:"ما باید خودمان بیاییم توی صحنه، مردم الان مثل مردم زمان انقلاب نیستند!!". آری... آن جلبکانی که تو به آنها "مردم" می گی بله مثل مردم زمان انقلاب نیستند! مردم زمان انقلاب کافر نبودند. مردم زمان انقلاب بهایی نبودند. مردم زمان انقلاب لیبرال نبودند. شما کدامیک از اینها نیستید؟ مردم زمان انقلاب امام حسین داشتند... مردم زمان انقلاب ولی عصر داشتند... شما به جز کفر به اینها و دستوراتشان چه اشتراکی دارید؟ آری... ما وارثان مردم زمان انقلابیم و شما وارث فرعون و قارون و نمرود... ماییم مستضعفان ابرهنه و شمایید مرفهین بیدرد... ماییم صاحبان پرچم سیاه و شمایید پیرو خر دجال... شما فقط خواستید با تقلید از ما، ما را به انحراف بکشید. سبز علی را کردید جلبک...الله را کردید شیر و خورشید... اسلام را کردید بهاییت...و اسم جنبش خس و خاشاکیتان را گذاشتید "انقلاب"! شما به کدام حق این ها را از ما دزدیدید؟ پرچم مولای منو پس بدید! پرچم ایران منو پس بدید! اسلام زیبای منو پس بدید! انقلاب غوغای مرا پس بدید! ملت ایران چه خوبی از شما دیده جز تصرف مملکت به دست بعثی ها... چه خوبی از شما دیده جز اهانت به اهل بیت... چه خوبی از شما دیده جز ریختن خون ها... مگر خون ژاله نبود که در حین غروب در آسمان سرخ با خون حسین و پیروانش پخش شد. مگر آخرین الله اکبر او نبود که در دفترچه خاطرات تهران حک شد. ما انتقام این "خون ها" را از شما می گیریم."می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت!". شما بودید که امید را در دل صدام روشن کردید تا آتش توپ خانه اش را به سمت ملت گرفت و باعث شد ۳۰۰۰۰۰ از بهترین ها بر خاک بیافتند و از خون خود زمین کربلا را سیراب کنند همانطور که خون این نسل صحرای نینوا را سیراب کرد."می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت!". شما بودید که با منافقین خلق معاند خون ملت ایران را به تاریخ پرافتخار آن سپردید تا بگوییم: ما برای آنکه ایران، کشور خوبان شود... چه خونها داده ایم... چه جانها داده ایم...."می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت!". شما با بازی دادن ملت ایران ۸ ماه از بهترین های این سرزمین دهها لاله سرخ ساختید که شبنم های غریبی را مظلومانه به دوش می کشند. آن ها را می کشتید و بعد دم از زخمی شدن "مردم"(؟!!) می زدید. "می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت!". خودتان هم اغراق کردید! در روز ژاله در دانشکده هنر! آنجا که با شنیدن این شعار از ترس گریه می کردید! "منافق میترسد، می میرد، منطق نمی پذیرد! حزب الله می جنگد، می میرد، سازش نمی پذیرد!!" و این است تفاوت ما باشما! ما پای خون برادرانمان می مانیم ولی شما با دیدن نیروی انتظامی جیم می شوید چه برسد به بسیجی ها! ما در راه حق ملیون ها خون دادیم و شما در راه باطلتان ملین ها خون گرفتید!! این تفاوت ماست! شما هرچه لاله های ما را سرنگون کنید لاله ای دیگر بیرون می آید! راستی یک تفاوت دیگه هم داریم، شما بی شرفید! خودتون گفتید! شما لایق اسرائیلی بودن هستید و لایق ایرانی بودن نیستید. شما مسلمانان نا مسلمانید...
بی آر تی بصیرت دارد به چهارراه ولیعصر نزدیک می شود و من با خودم فکر می کنم که این جماعت لاله ای ندارد که برای آن لاله شود ولی ما هم لاله داریم هم ماه و هم خورشید! ماهی که در غیاب خورشید لاله ها را می پروراند و وقتی خورشید بیاید ماه توجه لاله ها را به سمت خورشید جلب می کند!!"الله اکبر! خامنه ای رهبر! مرگ بر منافقین و کفار!"
قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ(عبس ۱۷) مرگ بر انسانی که کفر می ورزد!
به امید ظهور
امروز جمعه است... و من اکنون در پشت پنجره انتظار می کشم. آیا قبل از رفتن سرخی آفتاب ندای امام را می شنوم؟ امروز جمعه است... و لحظه به لحظه بر اضطرابم افزوده می شود. نمی توانم به چیز دیگری فکر کنم. امروز جمعه است... و از پشت صفحه ای رنگی ظلم و ستم را می بینم. می بینم که قربانی های شیطان روزبه روز بیشتر می شود. حتی مکان قربانی ها هم زیاد شده. قبلا در غزه و پاراچنار بود. ولی حالا مانند بیماری در کشورهای اسلامی شیوع پیدا کرده... اول تونس و مصر و حالا یمن و بحرین و مغرب و البته ایران!!! شیطان آنقدر جرات پیدا کرده که پس از ۲۲ سال دوباره در ایران دارد قربانی می گیرد. امروز جمعه است... و چرا من ضجه پابرهنگان را نمی بینم. خدایا آنان را چه شده که ضجه نمی زنند. مگر یادشان رفته... مگر امام عصرشان را فراموش کرده اند. اشک ها کجا رفته. چرا کسی با تضرع و ناله ظهور مولا را نمی خواهد. فقط ۳۱۳ نفر می خواهیم... فقط!!! ۳۱۳ نفر تا قطع سر شیطان... تا نابودی شیاطین انس... تا خسارت دیدن حزب شیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون!!!
امروز جمعه است... و من به اتفاقات این چند ساله نگاه می کنم... چطور می شود در کشوری اسلامی شیطانی لخت مادرزاد در خیابانها بیاید و به حضرت زینب اهانت کند! هیهات!!!! چطور می شود حرم امامان ما پی در پی هدف بمب گذاری نامسلمانان قرار بگیرد! چطور می شود از ملت ایران فریب شیاطین را بخورد؟ ملتی که ۳۰۰۰ سال ضد شطان بوده و هست. قطعا کسانی که فریب خورده اند جز مومنان نیستند. ای کسانی که فکر می کنید مسلمانید ولی هنوز پشت سران کفر هستید. آن ها کفرشان را نشان دادند ولی شما منافقید... بله منافقید! شیطان شما را به بازی گرفته! استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله!!! چه چیزی شما را فریفته که اسلام آوردنتان را توجیه کارهایتان می کنید؟اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ! آیا می دانید دلیل فریب خوردن شما از شیطان چیست؟ آری... دلیلش اطاعت کردن از کفار است هرچند در برخی کارها و بدانید اگر حتی در یک مورد اطاعت کنید شیطان شما را فریفته است!!! إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ*ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ !!! آیا می توانید عذاب خود را در قیامت تاب بیاورید؟ این سوال خداوند است!!!
فکیف اذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم ؟
اگر همچنان جریان ها دست شما بود قطعا اسلام به فساد کشیده می شد ولی خداوند ما را در ۲۲ بهمن پیروز کرد: ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض
ای ملت ایران!!! ای ملت بیدار و پایدار!!! سخن این منافقان را نپذیرید. اینها در خط مقدم جبهه جنگ با شیطان در مقابل شمایند. اینها می خواهند شما را از شیاطین زمانه بترسانند! آیا نشنیده اید آن سخن خدا را که فرمود: الیس الله بكاف عبده؟ و یخوفونك بالذین من دونه!! آری! این است راز موفقیت ما! خداوند برای ما کافی است! اوست که از هر چیزی قوی تر است و به هر پدیده ای بگوید بشو، می شود! اوست خالق هر چیزی! پس چرا ضجه نمی زنید؟ چرا اشک ها را نمی بینم؟ چرا این جمعه نمی آید...اکنون شیطان می خندد! آری شیطان قهقهه بزن! ولی یادت باشد ما از کسانی چون ابراهیم الگو می گیریم! همانند او که به تو سنگ زد! همانند او که از یارانت برائت جست! همانند او ...
امروز جمعه است. و من به یاد آیه ای از کلام الهی می افتم. از این آیه تکلیف می گیرم و زیر لب آنرا می خوانم:
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاء مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (1) إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاء وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2) لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3) قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبت مىكنيد،
در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده كافر شدهاند و رسول الله و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست
از شهر و ديارتان بيرون مىرانند; اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كردهايد; (پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد!)
شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىكنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مىسازيد از همه داناترم! و هر كس از شما چنين كارى كند،
از راه راست گمراه شده است! (1)
اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدى كردن نسبت به شما مىگشايند، و دوست دارند شما به كفر بازگرديد! (2)
هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهند داشت; ميان شما جدايى مىافكند; و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست. (3)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند:
«ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم; ما نسبت به شما كافريم; و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است;
تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد! -جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش ( عمويش آزر) گفت (و وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مىكنم،
و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم (و اختيارى ندارم)!- پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشتيم،
و همه فرجامها بسوى تو است! (4)
امروز جمعه است...
به امید ظهور
عصر بود. خورشید کم کم داشت آسمان را سرخ می کرد. مردی جوان با چهره ای نورانی در خیابانی قدم بر می داشت. در چهره اش اراده را می شد دید. سینه اش را سپر کرده بود در مقابل یاران شیطان. او برای حمایت از رهبرش به آنجا آمده بود. دیگر مصمم بود که گروه جلبکیان کارشان به پایان رسیده و در ادامه باید برای ظهور امام زمان خود تلاش کند. او آمده بود تا آخرین نفس های سبز آمریکایی را خاموش کند و دز مقابل سبز علی را استوار کند. سینه اش را همچنان سپر کرده بود تا سپر مولایش باشد و منتظر ضرباتی بود که بر سینه اش فرود بیاید. مصمم به جلو می رفت. ناگهان ضربه ای سهمگین تر بر سینه اش وارد شد و صانع پرتاب شد. مردم از شنیدن صدایی مهیب نگاهشان به سمت او آمد. دیدند جوانی بر روی زمین آرمیده و سینه اش سوراخ شده. از درون سوراخ مایعی بیرون می آمد که به معنای یک تاریخ بود گویی سرخی آسمان در آن لحظه با این تاریخ همدردی می کرد. اما کسی صدای گلوله را نشنید. صدای گلوله در قهقهه شیطان خفه شده بود. آری شیطان قهقهه می زد... از اینکه توانسته با بازی دادن نا مردمانی هر چند خس و خاشاک یکی از پاکترین های ایران را از این دنیا ببرد. آری او قهقهه می زد... از اینکه عابدانش توانسته بودند هنوز عده ای از مردم ساده لوح را فریب دهند. ای شیطان!!! قهقهه بزن! به زودی خواهی دید سر بریده شده ات رابه وسیله مولایمان... به زودی خواهی دید اتحاد مردم را... به زودی خواهی دید مجازات عابدانت را. ای مردم این شیطان است. او به هرکاری دست می زند تا ثابت کند دستور خدا برای سجده به انسان اشتباه بوده. او را و بندگانش را نپرستید!!! الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان ؟ انه لکم عدو مبین !!!! آری!!! نابودی فتنه گران در راستای نابودی بندگان شیطان است!
"ای ملت ای بسیجی ای مسلمان ما با هم متحد می شویم تا برکنیم ریشه فتنه گر درود درود درود درود بر خمینی"!!!! این مردم ساده لوح به کجا می روند. انگار نشانه ها را ندیده اند. ندیده اند آن هنگام که انقلاب مصر با ایران همروز شد... ندیده اند که این همه رسانه ها و ماهواره ها حریف یک ۲۰:۳۰ نشدند...مگر شوروی با چه سرنگون شد؟ با یک کانال رادیویی از امریکا! پس اگر خداوند پشت این نظام نیست چرا این همه رسانه و فیس بوک و توییتر حریفش نمی شوند؟انگار نشانه ها را نمی بینند. آیا از اینان ظالم تر پیدا می شود؟ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ آیا انتظار جایی به جز جهنم را می کشند؟
قادر ژاله پدر شهید صانع ژاله در گفتوگو با خبرنگار فارس در پاره در شکایت از سران فتنه اظهار داشت: پسرم حافظ قرآن بود و همه عمرش را برای خدا کار میکرد اما عدهای از خدا بیخبر نگذاشتند میوه زندگیام به ثمر برسد.
این تنها نمونه ایست از دهها پدر شهید در ۸ماه دفاع مقدس! انگار ۲۵ بهمن عملیات مرصاد بود! باز هم حزب شیطان ناجوانمردیشان را ثابت کردند. صانع تنها یک شهید نبود بلکه نمادی از دهها شهید ۸ ماه دفاع مقدس بود. کار این شهدای" ۸ ماه" سخت تر از شهدای" ۸سال" است! در "۸سال" دشمن معلوم و حق و باطل آشکار. اما بنازم به شهدای "۸ماه" که منبع بصیرت بودند و چه مظلومانه به شهادت رسیدند به جز ۲ یا ۳ نفر نشانی از هیچکدامشان نداریم. آری شیطان قهقهه بزن... شاد باش از اینکه کوههای بصیرت را در هم شکستی ولی ما شیعه ایم. ما کوه بصیرت می زاییم. ما یاران مولایمان را تکمیل می کنیم. با فریب مامورانت نمی تونی تشکیل ۳۱۳ را به تعویق بندازی. زود است که سرت از تنت جدا شود. همانطور که مامورانت را فریب دادی تا سر مولایمان را در دشت نینوا جدا کنند.
عصر بود. خورشید کم کم داشت آسمان را سرخ می کرد. مردی جوان با چهره ای نورانی در خیابانی قدم بر می داشت. در چهره اش اراده را می شد دید. سینه اش را سپر کرده بود در مقابل یاران شیطان. او برای حمایت از رهبرش به آنجا آمده بود. در دستانش ورقی داشت. روی آن عکس چهره جوانی نورانی بود. در زیر عکس نوشته شده بود:
ژاله راهت ادامه دارد....
صبح امید به میان آمد. خورشید از سمت مشرق طلوع کرد. مردم طبق هر روز ظهور نور را در صبح به چشم دیدند. اما یک چیز با روزهای دیگر فرق می کرد. پرتویی دیگر می تابید. این پرتو از جانب مشرق زمین و خراسان می آمد. سرعت این پرتو سرعت نور نیست اما از هر مانعی عبور می کند. حتی اگر ۳۰ سال طول بکشد. مردمی که سالها در تاریکی به سر می بردند بالاخره در سرزمینشان رنگ خورشید را دیدند. آن ها بالاخره در ژرتو این نور دیدند که چه ظلمتی داشتند. دیگر نمی شود بالای سر مسلمانان سکولاری گذاشت.... دیگر نمی شود مسلمانان را با قوانین ضد اسلامی به سخره گرفت. دیگر نمی شود با یک سرسژرده مسلمانان را استعمار کرد. این ژرتو نور به اطراف اروپا رسیده و دیری نمی ژاید که داخل اروپا برود. این ترس صهیونیست ها از انقلاب ما بود. آن ها اشتباه می کنند: انقلاب ما نه تنها ۳۰ سال برنامه آن ها را عقب می اندازد بلکه تا ابد مانع اجرای طرحشان می شود. ما بر آنیم تا با سید خراسانی راه را بر آنان ببندیم تا بی حرمتی به دین را از این بیشتر نکنند. ما پرتو می زنیم اما قوانین فیزیک هم نمی توانند جلوی ما را بگیرند. ای مردم مسلمان تونس و مصر آگاه باشید: از این پس اجازه لانه کردن ماسون ها را در کشورتان ندهید. ما هستیم که آخر باید دنیا را از شر این دجال رهایی دهیم و ریشه آن را در بیت المقدس برای همیشه از نابود کنیم. آگاه باشید که دجال خروج کرده و عن قریب است که ادعای خدایی کند. آگاه باشید که خر او با امواج ماهواره بر سر ما آتش جهنم فرو می فرستد. آگاه باشید که دجال در پی خراب کردن ادیان الهی در کل جهان هستند. ای مسلمانانی که در کشورهای مستعمره دجال نشسته اید چرا به دیگران ملحق نمی شوید. آیا تعداد ما به نسبت آمریکایی ها کمتر است؟ یا اینکه این شیطان پرستان قدرت بیشتری دارند؟ آیا شنیده اید این آیه را که می گوید: " کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله " ؟ آیا می ترسی؟ خدا در سوره حشر میفرماید: «آنها ترسو هستند و در قلعهها خود را پنهان میکنند.» آری!!! آن ها باید بترسند نه آن ها می ترسند!!!! تو حتی اگر با یک بانوم با شجاعت به سوی تانک هایشان بروی فرار می کنند. تو وارث پیامبری هستی که بهترین مخلوقات بود. باز هم می ترسی؟
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مىگوید؛ و او عزیز و حکیم است!
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ
او کسى است که کافران اهل کتاب* را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانههایشان بیرون راند! گمان نمىکردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان مىکردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مىشود؛ اما خداوند از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونهاى که خانههاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مىکردند؛ پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم!
وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ
و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات مىکرد؛ و براى آنان در آخرت نیز عذاب آتش است!
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
این به خاطر آن است که آنها با خدا و رسولش دشمنى کردند؛ و هر کس با خدا دشمنى کند (باید بداند) که خدا مجازات شدیدى دارد!
مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ
هر درخت باارزش نخل را قطع کردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود؛ و براى این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند!
وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و آنچه را خدا از آنان ( یهود) به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزى است که شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نکشیدید،) نه اسبى تاختید و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط مىسازد؛ و خدا بر هر چیز توانا است!
مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است**، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!
* واقعا کافران اهل کتاب چه کسانی می توانند باشند جز فراماسونرها؟ آنان که خود را جزو اهل کتاب می دانند اما در ذات جن پرستند و کافر به خدا!!!
** آیا واقعا مستمندان و در راه ماندگان نمی ت واند تعبیر الذین استضعفوا فی الارض باشد؟
به امید ظهور
"موج اعتراضات تونس اردن و یمن را گرفته. در یمن مردم از رهبران مذهبی می خواهند وارد صحنه شوند."
در روایات آمده که سفیانی و یمانی و خراسانی در یک روز خروج و قیام می کنند. یمانی از یمن و سفیانی از شامات.
آیا حاصل این اعتراضات خروج این ۳ شخص است؟ آیا ظهور نزدیک است؟
به امید ظهور
"ما در قرآن آیه ای داریم به اسم آیه دموکراسی :"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی ان یغیرو ما بانفسهم""
وقتی داشت این حرفارو می زد به ذهنم اومد که تا کی این بی شرمان می خواهند ایده سکولار غرب را با قرآن تطبیق کنند؟ چرا با وجود نقض صریح نص قرآن باز هم خود را پیرو قرآن می شمارند؟
اصلا شماها هرطور عشقتون می کشه بگید. به حرف جلبک سیاه که بارون نمیاد. همینه! واقعا خدا راست گفت شماها از این زندیقی بیرون نمیاید مگر اینکه خودتون می خواید. اصلا من فکر می کنم شماها این آیه رو به اومانیسم تعبیر می کنید و اونوقت هر چه ضد شرع هست انجام می دهید. نمی دونم این قوم چه جوریه؟ کاش حداقل تغییر کنید تا از شرتان خلاص بشیم. مگر حکومت امام علی (ع) با دموکراسی صورت گرفت؟ آیا افراد جمع شونده حول خانه امام اکثریت جامعه اسلامی ان روز بودند؟ به کجا می روید؟!!!!! فکر کنم ۵ سال دیگر هم بیایند با استدلالات قرآنی بگن که خدا وجود ندارد و محور همه چیز انسان است!
(برگرفته از: http://www.antisemitism.blogfa.com/)
"آقا جان نیا!!!
اولین باری بود که به کاظمین و سامرا می رفتم!
هنگامی که با حرم مخروبه امامان عسکریین مواجه شدم برایم باور کردنی نبود !
وقتی خودم را در کنار ضریح پارچه ای این دو امام یافتم، بهت تمام وجودم را گرفت!
باورم نمی شد ، اینجا سردابه مقدس امام زمان (عج) است که ایچنین سقف آن ، به خاک مطهرش سجده کرده است !
اما آنچه تمام وجودم را سوزاند ، شعار نویسی ها و ناسزاهایی بود که علیه امیر المومنین علی (ع ) در خروجی شهر سامرا بر روی دیوارها دیده می شد!
گویا مظلومیت این خاندان ابدی است!
می خواستم فریاد بزنم :
آهای مردم سامرا هنوزهم در فرهنگ لغات ما، ضرب المثل "گدای سامرا" وجود دارد.
با شما هایم که یک عمر شهرتان جیره خور کرامات زائران حرم خلیفگان خدا بر روی زمین بوده است!
گویا یادتان رفته که نام شهرتان "سامرا" مخفف جمله "سُر مَن رَﺁه" به معنی : "شاد شد هرکه او(حضرت حجت) را دید" است!
دیگر همان 100 خانواراندک شیعه هم که دراطراف حرم در این شهر ساکن بودند به خاطر فشار وهابیون کوچ کرده اند. و مرقد مطهر امام هادی ،امام عسگری ،حضرت نرجس خاتون و حکیمه خاتون(عمه حضرت حجت)(علیهم السلام) را (که هر چهار تن در داخل یک ضریح قرار آرمیده اند) درانبوهی از گرگهای درنده تنها گذاشته اند.
وهابی ها برای کتمان حقیقت می گویند: منظور از "سُر مَن رَﺁه" خود شهر سامرا است، یعنی شاد شد هرکه شهر سامرا را دید.
گویا اینها قواعد زبان خودشان را هم درست نمی دانند! که "ه" در آخر جمله مذکور به ضمیر مذکر اشاره می کند و در زبان عربی تمامی شهر ها مونث محسوب می شوند و در این صورت می بایست آخر جمله اینچنین می بود " رَﺁها ".
راستش را بخواهید اینها خوب می دانند حتی بهتر از ما ، لیکن بر دلهایشان مهر زده اند (ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه...).
خادم سرداب امام زمان (عج) می گوید : تا چند دهه پیش ناصبی ها در جلوی درب سرداب با شمشیر می نشستند تا امامی را که در آنجا غیب شده است ، هنگام باز گشت ترور نمایند.(شگفتا از این ژرفای حماقت)!!!
البته این حماقت در این تفکر(وهابیت) درونی و جاودانه است ، حتما شنیده اید که وهابی ها در شهر مکه ، بین رکن و مقام "جایی که امام زمان(عج) حرکت جهانی خود را اعلام خواهد نمود" دوربین مخفی کار گذاشته اند و یا اینکه بر روی هتلهای مشرف به خانه خدا تک تیر اندازانی شبانه روز کشیک می دهند تا در بدو اعلام ظهور حضرت حجت (عج) ایشان را ترور نمایند!
در سرداب مقدس ،خطاب به امام زمان می گویم : آقاجان مهم نیست به عوضش در ایران ما با تمام وجود در خدمتتان هستیم!
اینجا تهران است پایتخت ایران" شیعه خانه امام زمان(عج) "شب نیمه شعبان .
تقریبا دو روزی می شود که از زیارت 6 امام بزرگوار در عراق بازگشته ام!
جزء معدود سالهایی است که در شب نیمه شعبان برنامه ای ندارم ، راستش در تشرف دوباره ام به کربلای معلی ،با اینکه آنجا هم علیه وهابی ها ،صهیونیستها و فراماسونها سخنرانی کردم ، اما هیچ کدام ازآتش درونم که ناشی از غربت بی مثال سامرا و حرم مطهر امام هادی و امام حسن عسگری (علیهما السلام)بود ، نکاست.
خاطره آنچه در عراق ، این کشور جنگ زده خصوصا در سامرا دیده بودم چنان جانم را می آزارد که حوصله خودم را هم ندارم چه رسد به سخنرانی!
مانند خیل کثیر ایرانیان در خیابانها مشغول قدم زدن هستم ، بازار شیرینی و شربت و شکلات گرم است ، جلوی اکثر مغازه ها بساط پذیرایی رو به راه است و نواهای طرب انگیز در جشن میلاد امام زمان به قول معروف "خرس را هم می رقصاند" چه رسد به عابرین!!!
تجمع زیاد مردم در داخل یکی از کوچه ها توجه مرا به خود جلب می کند ، باور کردنی نیست.
تعداد زیادی از پسران و مردان جوان مشغول رقص و پایکوبی هستند و تقریبا همان مقدار دختر نیز ایشان را در داخل دایره تماشایشان با صدای دستها و هورا هایشان همراهی می کنند!
هر از گاهی این جوانان مست از رقص به صورت دسته جمعی خودشان را به سمت این لایه حفاظتی (دختران) هل می دهند تا شاید ازرهگذر این اختلاط حاجتی برآورده شود.
فقط و فقط 10 متر آنطرف تر، دو پسر جوان را می بینم که با بی شرمی تمام در فرورفتگی محل نصب آیفون خانه ای مشغول کشیدن کراک هستند!
نمی دانم شاید آنها هم خود را برای بزم میلاد امام زمان(عج) آماده می کنند، هرچه باشد آنها شیعه هستند و امشب میلاد تنها امام حی و حاضر شان است.
بله ،اندکی بعد آنها هم به جمع می پیوندند!
پنجره تمامی آپارتمان ها باز است و همه و همه مشغول نظاره این شادی عمومی هستند از پنجره طبقه دوم یکی از واحد ها باند بزرگی با طناب به نرده های بالکن بسته شده است و آهنگ های در خواستی را پخش می کند و بعضا با صدای یکپارچه "دوباره ،دوباره" جمع تعدادی از آهنگ ها تکرار می شوند.
یکی از آهنگ هایی که چندین بار با درخواست زیاد مستمعین و پایکوبان (اعم از دختر و پسر) تکرار شد: قریب به مضمون چنین می خواند:
"گل پری جون،
بله،
اینجایی جون،
بله،
بیا بریم،
نمیام،
خسته میشی،
نمیشم
وای وای وای
چقدر اطفار میریزی ..."
راستش تا آن شب در جریان مطالعات مهدوی ام در اشخاص و نشانه های ظهور با شخصی به نام "گل پری" مواجه نشده بودم . مستمعین مشتاق در جشن میلاد امام زمان (عج) می گفتند مداحی به نام "جلال همتی" این آهنگ را خوانده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باید در این اطراف تزریقات و یا کلینیک پزشکی باشد، چراکه بوی الکل فضا را پر کرده است ، راستش هنوز ارتباط شب میلاد امام زمان (روحی فداه) ، تزریقات ،الکل و بوی دهان برخی از آن جوانان را در نیافته ام!!!
از آن کوچه بیرون می آیم دوباره 10 دقیقه ای در خیابان پیاده می روم ، به چهار راهی می رسم در حاشیه جنوبی – شرقی آنجا که بر خلاف چهار راه بودنش به آن فلکه می گویند. جوانی را در حال فروش فیلم می یابم .
باور نکردنی است 6 عدد فیلم زیرنویس فارسی در یک دی وی دی با جلد رنگی فقط و فقط 1۰۰۰ تومان!
سرش خیلی شلوغ است . احتمالا به خاطر نیمه شعبان و این شب خجسته و برای شادی دل شیعیان حضرت، امشب زیر قیمت می فروشد.
شاید هم نذر دارد هرسال نیمه شعبان آتش به مالش بزند!
اما نمی دانم چرا در میان فیلم هایش کالکشنهای 6 تایی فیلم های پورنو (فیلم های موسوم به سوپر و نیمه سوپر) نیز به فراوانی به چشم می خورد!
سریع با ماشین حساب موبایلم ،1۰۰۰ را بر 6 تقسیم می کنم ، قیمت هرفیلم پورنو تقریبا 167 تومان می شود.دیگر شکی باقی نمی ماند که این جوان در این شب مبارک که برخی آنرا "لیله القدر" دانسته اند خیرات به راه انداخته است ، شاید بگویید اوهم سود اقتصادی خود را برده است ،پس اجازه دهید حسن نیت او را به روشی دیگر اثبات کنم:
بابت یک سی دی نرم افزار قرآنی که حقیر امسال از رسانه های دیجیتال ،درنمایشگاه کتاب تهییه نمودم ده هزار تومان پرداختم.
دوباره دست به ماشین حساب می شوم و 1۰۰۰۰ را بر 167 تقسیم میکنم .
6۰ برابر گرانتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با این قیاس حتما به ژرفای دست و دل بازی آن جوان پی برده اید!
تازه از این 167 تومان ،هزینه مترجم ، زیرنویس ، توزیع کننده ، ودستمزد افرادی که در چاپ رنگی جلد معرفی فیلمها نقش داشته اند را هم کسر بفرمایید!
دیگر دارم دیوانه می شوم به یادی حرفی که در سرداب مقدس خطاب به امام زمان عرض کردم می افتم:
" آقاجان مهم نیست به عوضش در ایران ما با تمام وجود در خدمتتان هستیم"!
سریع سوار تاکسی می شوم ، ای کاش در سامرا می ماندم ، بوی تعفن این شهر آزارم می دهد می خواهم از این شهر بیرون بروم ."
چرا باید این اتفاقات بیافتد؟ آیا اینها شیعه نیستند؟ آیا اینها نباید حرمت شیعه بودن را حفظ کنند؟
پاسخ کاملا واضح و روشن است. این مردمان اکثرا از قشر متمول جامعه هستند و این آفت دچار این قشر شده. اینان نماز می خوانند، اما روزه نمی گیرند! گویی که برای خدا می خواهند تعیین تکلیف کنند! فکر می کنند که خدا فقط به وجود آورنده است نه هدایت کننده هستی! قرآن را می بوسند، اما سالی دو بار به کشورهای توریستی می روند تا طعم بوسیدن را در آنجا نیز تجربه کنند! اینها همان هایی هستند که در روز قدس با کشیدن سیگار یا خوردن آب روزه را برهم زده و اصل استکبار ستیزی کنار زده و علم فراماسونری برداشتند و در خط مقدم جنبش دجال آخرالزمان قرار گرفتند. همین ها بعد از آن افتضاحشان خواستند مرجعی گیر بیاورند که کشیدن سیگار را جزو باطل کننده های وضو نشناسد. این ها در واقع شیعیان حزب شیطان هستند که می خواهند کارهای خلاف شرع خود را شرعی کنند. آیا دقت نکرده اید که در ایران مردم به چه دلیلی تغییر مذهب می دن؟ اکثر دلایل آن ها نه منطقی است و نه ایمانی! اغلب به علت حکم هایی در آن مذهب این کارو می کنند که به شهوت رانی آن ها کمک می کند. اینان همان قومی هستند که "... یریدون ان یبدلوا کلام الله ..." اینان بیشتر غربزدگانی هستند که گرایش به سکولار دارند. آن ها حرف دین می زنند اما برای خودشان دوستانی از جنس مخالف قرار می دهند که آنها را همانند محبت خدا دوست دارند. همین ها وجهه شیعه را پیش آقا امام زمان خراب می کنند.
آیا نباید جلوی اینان را گرفت؟ آیا نباید اینان را هدایت کرد؟ چرا ما باید منفعل بنشینیم؟ چطور اجازه می دهیم با نام متبرک شیعه این هوسرانی ها را انجام دهند؟ چرا این جو کمکم دارد به دانشگاهها رسوخ می کند؟ چرا افراد نخبه ایران باید فکر کنند روشنفکری یعنی این؟ مگر کسی که می خواهد دین خدا را تغییر دهد روشن مغز نیست؟ آیا نباید امر به معروف و نهی از منکر را اجرا کنیم؟
به امید ظهور
صفحه قبل 1 صفحه بعد