چمنزارهای عالم، اکنون از لاله سیراب شده. جوانه های لاله، دیگر هم قد چمن نیستند. اوج گرفته اند تا آفتاب را حس کنند. بالا رفته اند تا دیده شوند. و اکنون زنبورهای عرش از شهدشان می نوشند. اکنون است که زنبورها دانستند که "انی اعلم ما لا تعلمون". اکنون است که زنبورها می دانند که لاله ها در زمین فساد نخواهند کرد. و یکبار دیگر دیدند که لاله اسرار بازگفت... و مگس های این چمنزار نگرانند. هنگام نابودیست!
آهای! با تو هستم! ای شیطان بدبخت! ای حسودِ عنود! ای که همه غرب از نطفه تو بیرون آمده. ذوالفقار به گردنت چسبیده! اکنون در "شهد لاله" ها غرق می شوی. فریاد های "شهادت لا اله الا الله" گوشت را کر می کنند. و تو از همان اول بدبخت بودی! مستکبری خوار... من همان انسان لجنی هستم! مگر تو از آتش نیستی؟ حال چه شده که مرا می خوانی؟ "التماس"م می کنی که بیا سمت من. " ...ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي..." و این خواری از جانب حزب الله بر توست تا وقت معلوم. پنداشته بودی که عبادالله مخلصین اندکند؟ اکنون که در فریادهای الله اکبر به رعشه می افتی دیگر فایده ندارد. اکنون که وعده خدا نزدیک است... اکنون که "هدی" می آید. و اکنون که حزبت جهنم را پر می کنید.
هان ای کفار! قبلا هم به شما هشدار داده بودم!"لکم دینکم و لی دین"! مگر فریاد برائت ابراهیم در گوشتان طنین نیافکند؟ هشدار داده بودیم. اگر به دین ما کاری داشته باشید سر و کارتان با ماست. مگر فریادهای یا زهرا در شب فتح فاو نشنیدید.؟ مگر فریادهای الله اکبرمان در پایان هشت ماه ماهواره هایتان را گیج نکرد؟ مگر فریاد یا للثارات الحسین نبود که گردن بت های کربلا را شکست؟ مگر نشنیدید فریاد اتحاد ما را؟ و اکنون اگر به سمت فرهنگمان یورش می برید، این ماییم که فرهنگتان را به توبره می کشیم. و بدانید زود است که فریاد اروپایتان به شما پوزخندی بزند و پرچم دین باز هم در آندلس به احتزاز در آید.
سلام بر غالبون! اکنون دوران ماست که به خط بزنیم. حمله به خطوط قرمز شیطان... حمله به بتهای اومانیسم... حمله به بت "افرایت من اتخذ الهه هواه...". اکنون دور ماست تا بار دیگر ابراهیم را به مردم نشان دهیم:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27)
و اکنون زمان آنست که برائت جوییم. فریاد بیزاری از نفس و کینه... فریاد بیزاری از شکم و جان. همانند ابراهیم در کوچه های دنیا بگردیم و فریاد برائت از کافران را تا عرش خدا برسانیم... از امروز بت ها را می شکنیم تا فردا در آتش فتنه های طلوع نسوزیم. لا اله الا الله برایمان فراتر از یک شعار است. فریاد ابراهیم است. حرکتیست فولادی. اراده ای در مقابل حملات بی محابای استکبار. فریادیست از روی انتقام دشت نینوا. غمیست از ابتدای خلقت. و فریادیست در طلب ادرکنی. و این غم پایان نمی گیرد مگر العجل محقق شود.
"اگر بعد طلوع آفتاب از خواب برخیزیم، نمازمان قضا شده است..."
به امید ظهور
بحث بر سر این بود: مورینیو زرنگ تر است یا گواردیولا! و این بحث "نقل محافل" اکثر دانشجویان کشورمان است. دانشجویانی که مثلا قرار است از این کشور دفاع کنند. دانشجویان مثلا شیعه... آن دسته باقیمانده هم که یا به دنبال بازی کامپیوتری و یا به دنبال نمره صبح تا شب می چرخند. و هیچکس آگاه نیست! آگاه نیست که انسان برای چه آفریده شده! ما امام نداریم! خب به ما چه! مهم این است که خوزه بازی را ببرد و کریس به ریخته شدن خونها بخندد. مهم این است که توی بازی دیوید ویا را بزنند و آل خلیفه با خونسردی به دریدن حجاب ادامه دهد. اصلا چه اهمیتی دارد؟ خب امام زمان اگر بخواهد می آید دیگر. ما باید این مسابقه را ببینیم. به ما چه ربطی دارد که با گلوله های ساچمه ای سینه شیعیان را هدف قرار می دهند!مهم "مزدک" است که با باخت "بارسا" "ضایع" می شود.مهم این نیست که ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ! مهم نیست که هنوز قبر مادر اهل بیتمان معلوم نیست. مهم این نیست که در خانه ای را می شکنند، دختری را می برند و پس از چند روز اورا برمی گردانند، اما دیگر صدایی نمی دهد. مهم نیست که آسمان هر روز در حین غروب سرخ می شود. مهم این است که ما به زندگیمان برسیم.
روز ها و شب ها از پی هم عبور می کنند و منتظر یک فریادند. فریاد یاحسینی که غمیست هزار ساله! فریاد الله اکبری که نجات بخش مستضعفان است و فریاد یا فطمه الزهرا که ناگفته از آسمان اشک جاری می شود... ولی ما منتظر فوتبالی دیگر... منتظر بازی جدید ... منتظر کشتاری دیگر و منتظر فتنه ای دیگر! چرا نباید فتنه را از گلوگاه بست؟ هزاران سال است که تمام کائنات منتظر طلوع فجرند ولی ما حتی یک بار هم نفهمیدیم که خورشید نداریم. ما هیچوقت در پس خنده های رونالدینهو قتل عام شیعیان را ندیده ایم. هیچوقت نفهمیدیم کریس به چه جنایتهایی می خندد. قهقهه مستانه شیطان را از دهان بکهام ندیده ایم. و در آینده هم نخواهیم دید. آنگاه که سفیانی خروج کند... در پس نگاهش جنایت را نمی بینیم. اکنون ما را چه شده؟ باز هم فتنه می خواهیم؟ چگونه بایستیم و برادر دیگری کشته شود؟ خواهر دیگری زخم بردارد و یا جاهل دیگری به قرآنمان "اف" بگوید؟ آیا وقت آن نرسیده کمی از خود در راه اماممان انفاق کنیم؟ به کجا می روید؟
این زنجیر را برهانید. بگویید لا اله الا الله! هوای نفس خدای شما نیست! پس چرا هنگامی که از خدا صحبت می شود بی ضبر می شوید؟ این به همان طریقت هوای شماست که به شرک خدایتان در آمده!
واذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالآخرة واذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون
و آری! هنگامی که در مورد "تدابیر خوزه" بحث می کنید شاد می شوید! این چه مسیریست؟ چگونه می توانیم به کفار نگاه کنیم و شاد باشیم در حالی که همان ها برادران ما را می کشند؟ قسم به فجر که خداوند در کمینگاه است. هنگامی که غفلت کنید همگی نابود خواهید شد. قسم به قتلگاه کربلا تا طلوع فجر یک قدم مانده و نه یک ساعت. یک قدم که دوری از گناهان است... یک قدم که زنجیرها را بگسلد... و یک قدم تا دندان بلاتر را بشکند!
"او فقط 313 نفر می خواهد..."
به امید ظهور
صفحه قبل 1 صفحه بعد